خاطرات من و شووری

خونه اونجاست که صداته پر عطرنفساته جایی که رو در و دیوار همه جا نقش اون چشاته

خاطرات من و شووری

خونه اونجاست که صداته پر عطرنفساته جایی که رو در و دیوار همه جا نقش اون چشاته

روزهای من 2!

سلام دوستای خوشملم!

بریم سر ادامه ی مطالب!

-چند وقت پیش بانوید خوشحال رفتیم بوستان گفتگو که نمایشگاه گل و گیاه و ببینیم البته به پیشنهاد من!نویدم اونروز لباس گرم نپوشیده بود بچم سردش بود هی به من میگفت خانمی مطمینی هنوز هست؟ منم هی میگفتم آره بابا!  خلاصه رفتیم تو پارک پرنده پر نمیزد هی شووری میگفت ببین غیر از ما هیچ موجود زنده ای تو پارک نیست بیا بریم تو ماشین من سردمه! منم مقاومت میکردم که باید بریم! آخر سرم فهمیدیم نمایشگاه تموم شده و نمایشگاه ترافیک!!! زدن! طفلک متعجب به من نگاه میکرد می گفت همچین با اعتماد به نفس میگفتی نمایشگاه هست که من فک کردم تواز مسوولین نمایشگاهی! منم اصلا به روی خودم نیاوردم و تازه میخواستم خیسش کنم ( آخه سردش بود خیلی کیف میداد)!

-یه عروسی رفتیم که 2 ساعت تو ترافیک بودیم تابرسیم(کلا از اول پاییز دوباره ترافیک وحشتناک شده) من یکی از لباسایی که از شوی لباس خریده بودمو پوشیدمHippie و کلی واسه خودم ذوق کردم ولی نویدی نیومد آخه فردا صبحش به کار مهم داشت!

-چیدمان اتاقمو عوض کردم واسه کفشم یه موکت یاسی طرحدار خوشگل خریدم آخه دیگه خسته شده بودم اینقد این سنگا رو سابیده بودم! تازه از وقتی موکت کردم هم اتاقم بزرگتر شده هم من و نویدی توش راحتتریم!

-یه روز روزه گرفتم شووری اومد دنبالم بریم بیرون بچم نمیدونست من روزه ام یهو دیدم جلو یه رستوران واستاده میگه میدونم توام ناهار نخوردی!نمیدونستم بهش چی بگم! گفتم بریم ولی واسه من غذا نگیر اصرارم نکن که چیزی بخورم, خودت میدونی که کم غذام!نویدم گفت مگه میشه بالاخره یه ذره که باید بخوری! آخر مجبور شدم بگم روزه ام! کلی تعجب کرد و دعوام کرد آخه تو ماه رمضونشم هی میگه تو روزه نگیر ضعیفی تو! نمیدونم چرا اینقد من به نظرش ضعیف میام! خلاصه به اصرار من نوید یه ساندویچ خورد از اون روزه بیچارش کردم که تو جلوی یه آدم روزه ساندویچ خوردی من که خیلی دلم خواست!!! چند روز بعدش در اثر smsها و حرکات جلف بنده رفته بود همون ساندویچ و برام گرفته بودو اصرار میکرددیگه اذیتش نکنم ولی خوب چیکار کنم که اذیت کردنش خیلی کیف داره!

-یه دکتر پوست هست که 2 ساله دارم میرم پیشش واسه مراقبت بیشتر و بهتر از پوستم و موهام! Surpriseنه جوش دارم نه لکی نه مرگی ولی مرض دارم پول خرج کنم! این سری که رفتم پیشش یه نسخه برام پیچید 100 هزار تومن تازه من اصلا قصد دارو گرفتن نداشتم همراه خواهرم رفته بودم فقط 2 تا سوال بیجا پرسیدم اونم یه نسخه داد دستم!یه کرم مرطوب کننده بهم داده که فک کنم محتوی آب و گلاب خودمون باشه فقط یه سفر رفته فرانسه 43 هزار تومن خریدمش! من ادب نمیشم که دفعه ی قبل 380 هزار تومن پیاده شدم هر بار میرم پیشش موقه ی برگشت تا خونه گریه میکنم که این چه حماقتی بود کردی دختریول ولی باز سریه بعد منو جو میگیره! هنوز از خریدای شوی لباس و پولی که باید به دانشگاه بدم داغ بودم که این یکیم اضافه شد!استرس

-2 روز پیش با نویدی رفتیم بوستان نهج البلاغه(دره پونک) خیییلی قشنگه جون میده واسه قدم زدن و لاو ترکوندن!ولی من و نوید رو مود مسخره بازی بودیم بنابراین هیچ لاوی نترکوندیم به جاش کلی همدیگه رو مسخره کردیمو خندیدیمgirl_haha.gif و از هوای باحال و مناظر باحال اونجا لذت بردیم! تازگیا اونجا یه سینما 4 بعدی زدن! ما هم که تا حالا ندیده بودیم رفتیم بلیط فروشه گفت الان فیلمه خانه ی ارواح و داریم! خلاصه ما هم رفتیم صندلیاش کمربند داشت و بهمونم عینک دادن من واسه این چیزا ذوق میکردمو نویدم میخندید! خیییییلی جالب بود من که کلی حال کردم صندلیاش متحرک بود و با اتفاقای  تو فیلم عقب جلو میرفت و تکون میخورد! بعد وقتی تو فیلم باد می اومد واقعا باد میزد تو صورت آدم! یه جاش سر یه مرد رو با گیوتین زدن خونش پاشید ( واقعا رومون آب پاشیدن) من کلی هیجان زده شدم!

-این روزا قهوه ی تلخ و میبینمو کلی باهاش حال میکنم! دو مجموعه ی اولشو با شووری با هم دیدیم و قرار بود همه رو با هم ببینیم ولی من شووریو پیچوندمو بقیه شو تهنا تهنا دیدم!آخه شووری من چیکار کنم که تو وقت نداری ! تازه کلیم فیلمای باحال داریم که ببینیم ولی شووری وقت نداره به منم میگه تهنا نبین!!!

-12تا cdمربوط به تغذیه است مال دکتر روا زاده! حرفاش به نظرم خییلی درسته(حرفای تغذیه ایش صرفا کاری به سیاستش ندارم) ولی نمیشه عملیشون کرد مثلا میگه هیچکدوم از مواد کارخونه ای رو نخورید خب! یعنی زندگی تعطیل!پس کاری نمیشه کرد!خلاصه من که یهو متحول شدم نوشابه و چای و گذاشتم کنار! اما بعد از چند روز دوباره به چای رو آوردم ولی دارم سعی میکنم که نوشابه رو کلا حذف کنم چیز بیخودیه!ولی اصلا نمیتونم از دلستر بگذرم!

شرمنده که طولانی شد! 

مواظب خودتون باشید.


روزهای من!

سلام علیکم و رحمة ا... و برکاة!http://ownnote.persiangig.com/Smile/51.gif

من آپ کردم!!! چون خیلی اتفاق رخ داده همه رو تیتروار تعریف مینمایم!

-خدا رو شکر نوید افتاد تو یه دانشگاه و کارای حقوقی(که مربوط به رشتشم بوده) بهش افتاده و از همه مهمتر اینکه ساعت کاریشم خیلی کمه!فقط راهش دوره که اشکال نداره مزایاش بیشتره!http://ownnote.persiangig.com/Smile/49.gif

-شووری یه خونه ی کوچولو تو شریعتی رهن کرده که نمیدونم چرا مستاجرای قبلیش خونه رو تحویل نمیدن!

-یه روز در میون نویدیه گلم میاد بهم سر میزنه که خییلی خوشحالم!

ـنویدی شام تموم شدن آموزشیش ما(من مادرم خاهرم شوهر خاهرم)رو برد آتیشه! واقعا مرغ سوخاریه اسپایسیش حرف نداره پیشنهاد میکنم حتما یه سری اونجا برید که خییلی حال میده!36_1_51.gif

-چند وقتی اصلا حال روحیه خوبی نداشتم واسه همین با شووری رفتم خونشون و چند روزی اونجا موندم خدا رو شکر بهتر شدم مرسی شووری که اینقد بهم محبت کردی و هوامو داشتی که خوب شدم! خیلی با گریه هام عذابت دادم میدونم شرمندتم عزیزم!

-واسه تسویه حساب و انجام کارای فارق التحصیلی رفتم دانشگاه با اینکه ۷ترمه درسم تموم شده بود هنوز واسه تسویه نرفته بودم به من میگن دانشجوی نمونه(من ورودیه ۸۵ بودم)خییییییلی کار سختی بود همش آدمو پاس میدادن از این ور به اون ور واسه امضا گرفتن! چون من خوابگاهم داشتم که کارم ۲ برابر بود!در آخر من باید۵۰۰هزار تومن بدم دانشگاه!بابا مثلامن دانشگاه دولتی درس خوندم!البته هنوز کارام تموم تموم نشده چندتا امضا مونده که دادم به یکی از دوستام که خونشون اونجاست بره بگیره! این ساعت نمازو ناهار منو کشته بود کلی باید پشت در بسته ی اتاق بشینی تا یه امضا بگیری! از آخرین امکانات دانشجویی هم استفاده کردم از دانشگاه ۶تا بلیط نیم بهای فیلم ملک سلیمان و گرفتم و با خانواده ی شووری رفتیم سینما! فیلمش بدک نبود یعنی جلوه های ویژه اش خیلی خوب بود ولی به نظر من فیلمنامه ی خوبی نداشت یعنی یه نویسنده ی قوی میطلبید تا تاثیرگذار باشه! و همه ی فیلم تو جنگ سپری شد آخرش نوشت پایان قسمت اول یعنی میخان باز ادامشو بسازن؟!!همون شب با خانواده ی شووری شام رفتیم بیرون و کلی خوش گذشت یه لحظه که با شووری تنها شدیم سر یه  چیز خیییلی مسخره و در اوج شادی من و نوید دعوامون شد و منم که آماده ی گریه بودم کلی گریه کردمgirl_cray2.gif و نویدم پابه پام اشک ریخت خیلی موضوع مسخره ای بود هیچکدوم باورمون نمیشد چرا اونجوری شد یهو!حین گریه هی قربون صدقه ی هم میرفتیم که گریه نکن!!! نمیدونم پس چرا دعوا کردیم اصلا!!!!

ـخونه خواهرشووریم رفتیم خوش گذشت۲شب اونجا بودیم  که شبا میرفتیم شام بیرون و گشت و گذار ! خواهر شووری در یک اقدام عجیب ۳۰ کیلو پیاز گرفته بود که پیاز داغ درست کنه بذاره تو فریزر خیلی کارش عجیب بود به نظرم آخه تازه عروسه مثلا!الان به جای اینکه صفا کنه از این کارا میکنه نمیدونم والا هر کی یه سبک واسه زندگیش داره دیگه من که اصلا این کارا رو نمیپسندم ولی حتما اون این مدلی حال میکنه دیگه!منم یه کم کمکش کردم ولی بیچاره خودش خیییلی گناه داشت طفلک!

تو قزوین درست روبروی دانشگاه اسبقمون نمایشگاه کتاب زدن که رفتیم و من چندتایی هم کتاب خریدم!Reading a Book اونجا یه اتفاقی افتاد ناراحتم کرد مشابهش تو سینما هم پیش اومد اگه یه بار دیگه اتفاق بیاقته اون موقه تعریف میکنم تا نظر شما رو هم بدونم ببینم باید چیکار کنم؟!!Whoop De Dooالبته اون شب و خراب نکردمو اصلا به روی خودمم نیاوردم!

راستی من کارت الکترونیکیه کتاب دارم که توش پول میریزم ولی نمیدونم چرا رمزشو گم کردم! هر کی میدونه به منم بگه تا خانواده ای رو از نگرانی نجات بده...!

ادامه دارد...

هر کی از دوستان که رمز میخاد بهم بگه تا براش بفرستم!


غیبت!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آموزشی پر...

سلام Hello

دیدین همه چی چه زود میگذره! آموزشی نویدم تموم شد Yahحالا هی شماها غصه بخورید! ولی عجب آموزشی رفت پیشی همش خونه بود از خوش شانسیه منه دیگه اینا! ۲ماه هرروز کنار هم بودیم خیلی خوب بود بعضی مشکلات وجود داشت اما بودن نوید و عشقه من از خیلی جهتا اذیت شدم خیلی حرفا شنیدم اما بیخیال خدا رو شکر که اصلا کینه ای نیستم و تا خوشحال میشم ناراحتیا از ذهنم میره!


ولی یه اتفاق خطرناک افتاده!
بقیه خدمت نوید بازم افتاده تهران! میدونید یعنی چی؟ یعنی ادامه ی حرف و حدیثا! ولی پیشی گفته یه خونه تو تهران رهن میکنه تا جلوی این قضیه رو بگیره ولی همه میدونن در دروازه رو میشه بست ولی در دهن مردم و...! حالا من همش دارم خدا خدا میکنم زودتر خونه ی مورد نظر رو پیدا کنه! من که همش میگم هر چی صلاحه برامون پیش بیاد بخاطر همین رو ظاهر قضایا نمیتونم نظر بدم! خدا کنه همه چی خوب پیش بره!

یادش بخیر من این وبلاگ و ساختم تا دوران آموزشیه نوید ( که فک میکردم نیست) رو بنویسم و یه جورایی درددل کرده باشم! آدم از هیچی خبر نداره اینه ها! انصافا تو این دوران من زن خوبی واسه نوید بودم!
نمیخام از خودم تعریف کنم ولی با همه چیز ساختم تقریبا منم سرباز بودم جایی نمیتونستم برم چون نوید عصرا میومد خونه ی ما خودشم اونقدر خسته بود که نمیشد باهم بریم بیرون! نمیخام این چیزا رو کامل بنویسم ولی شووری تلافیشو سرت در میارم دارم برات!!!
پی نوشت:فردا ۲آبان؛ تولد خواهریمه. ندا جون تولدت مبارک خوشحالم که خواهرای خوبی دارم . برات یک دنیا شادی آرزو میکنم خوش به حال باران کوچولو که مامان مهربون و شادی مثل تو داره!