خاطرات من و شووری

خونه اونجاست که صداته پر عطرنفساته جایی که رو در و دیوار همه جا نقش اون چشاته

خاطرات من و شووری

خونه اونجاست که صداته پر عطرنفساته جایی که رو در و دیوار همه جا نقش اون چشاته

کلی کار+آرایشگاه

سلام به دوستای خوبم این روزا حسابی سرم شلوغه و کمتر وقت میکنم بیام نت الانم خوابیده بودم که آقای شوور اینقدر زنگ زدن به گوشیم که بیدار شدم و خواب کلا از سرم پرید گفتم بیام حداقل به اینجا یه سر بزنم بلکه یه حرکت مثبتی کرده باشم...

برم سراغ کارایی که انجام دادم..

-کاغذ دیواری رو نصب کردیم خیلی خوشمل شده حالا باید یه میز ال سی دیه سفید برای جلوش بگیریم که نما داشته باشه...

-لباس عروسمو خیلی زودتر از موعد بهم تحویل دادن واقعا دوسش دارم خیلی بانمکه فقط هی نگرانم چروک نشه با اینکه اقاهه بهم اطمینان کامل داد که همچین اتفاقی نمی افته ولی بازم نگرانم...واسه ی باغ و تو ماشینم یه کت پوست گرفتم که اگه سردم شد بپوشم...(یعنی روز عروسیه ما هم قراره اینقده بارون بیاد خدایا یه حالی به ما بده بذار بتونیم بریم باغ واسه فیلم و عکس)

-یه روز همینجوری رفتم پاساژ بوستان و همونجا کفش عروسیمو خریدم خیلی ناز و خاصه هر کی کفشمو دیده عاشقش شده 12 سانت پاشنه داره ولی خب من توش خیلی راحتم... روزیم که رفتم لباسمو بگیرم خانمه خیلی از کفشم خوشش اومده بود خلاصه که دوسش میدارم...

-آینه شمعدون و میزی که باهاش ست بود رو تحویل گرفتیم که آقاهه اومده آینه رو تحویل بده زده یکی از گلاشو شکونده حالا باید سه شنبه بریم تحویل بگیریم ...رنگ نقره ای واقعا خوشگلش کرده دوسش میدارم...

-لوسترا خریداری شد.. 2 تا لوستر واسه هال +یه دیوار کوب ...یکی واسه ی راهروی جلوی در ...یکی واسه آشپزخونه... 2 تا با یک دیوار کوب واسه اتاق خوابا..یه دیوار کوبه 3تایی هم واسه قسمتی که کاغذ دیواری زدیم... لوسترای پذیرایی مشکی رنگن شید و کریستال مشکی دارن که خیلی خوشملن واسه اتاق خوابا یکی قرمز و یکی دیگه رو صورتی گرفتیم واسه آشپزخونه رو هم سرخابی...

-اتاق خوابا رو هم موکت کردیم اتاق خودمون قرمز و اتاق بغلی رو بنفش...

-یه روز رفتیم جشن داییم.. قضیه اینه که دایی کوچیکم 2 سال پیش با وجود یه بچه از خانمش جدا شده و امسال دوباره ازدواج کرد این خانم جدیده هم یه ازدواج ناموفق داشته این شد که تصمیم گرفتن عروسی نگیرن و توی یه رستوران تو 7تیر یه مهمونی دادن که روی هم 100 تایی مهمون داشت بعد از شام رفتیم خونه ی عروس دوماد و یکمی بزن و برقص کردیم و این 2تا رفتن سر خونه زندگیشون الهی که خوشبخت بشن.... واای بچه ها داییم خیلی خوش سلیقه اس یه آپارتمان معمولی رو آنچنان دیزاین کرده با نورپردازیه خاص و کاغذدیواریای خوشگل و سقف کاذب یه خونه ی خیییلی ناز درست کرده بود کاش میتونستم عکس قبل و بعد خونه رو بذارم تا بهم حق بدید هیجانزده شده باشم... آخی نویدیه حسود من یه سره میگفت بذار خونه بخریم یه جوری توش و درست میکنم از همه ی خونه ها سر باشه...بعدم یه سره زیرگوش من میگفت خونه ی ما خوشگل تره مگه نه؟ منم گفتم آره بابا قشنگتره!!!!

-واااای بچه ها من واقعا سر رزرو آرایشگاه اذیت شدم همه ی کارامو راحت انجام دادم جز این یکی که خیلی اذیتم کرد من تقریبا تمام آرایشگاه های غرب ودیده بودم + چند تایی آرایشگاه تو شرق که واقعا نمیتونستم انتخاب کنم... خلاصه به پیشنهاد المیرا جونم(چاقی خوشبخت) به آرایشگاه پارس پرنسس سر زدم آرایشگره ازم پرسید معرفتون کیه ؟ منم المیرا رو معرفی کردم.. اول نشناخت وقتی یکم راهنمایی کردم شناخت و کلی واسه این الیه شیطون سلام رسوند ببین الی چیکار کردی که آرایشگره تو رو بعد از یکسال یادش مونده بود... خلاصه که کارشو پسندیدم به نظرم خیلی قشنگه از این لایتایی نیست که با اسم لایت از سرخودشون باز کنن یه لایت خیلی شیکه ولی این شووری هی آروم آروم به من میگفت مسیرش دوره اگه نزدیکتر پیدا نکردی بعد میام اینجا رو رزرو میکنیم منم توی راه یه سرم به آرایشگاه گلبانو زدم که سبک کارش به پارس پرنسس شبیه بود و200 تومن هم ارزونتر بود تصمیم قطعی گرفته بودم که برم اونجا ولی متاسفانه از برخورد کسایی که تو سالن عروسشون هستن اصلا خوشم نیومد به زور میخواستن من بیعانه کنم شاید باورتون نشه تا حالا چند بار بهم زنگ زدن که چیکار میکنی یه بار از خانومه شماره حساب گرفتم دوباره منصرف شدم آخه اصلا دلیل این همه پیگیری رو نمی فهمیدم آخه از یه سالن بزرگ و شیک با این همه عروس این رفتار خیلی بعیده من که حدس زدم این خانما پورسانتی هستن و هرکدوم واسه یه آرایشگر کار میکنن حالا نمیدونم چقدر حدسم درست باشه خلاصه که من قصد داشتم برم پیش آلیس ولی وقتی اینقدر منو تو فشارگذاشتن یهو تصمیم گرفتم برم یه آرایشگاه که تعریفشو شنیده بودم و تو گیشا بود و ببینم رفتن من همانا و بسته شدن پرونده ی آرایشگاه همانا بله بالاخره اونجا قرارداد بستم سبک کارش خیلی شبیه اون دوتا آرایشگاه دیگه بود با این تفاوت که تو غرب تهرانم هست و تازه پرسنلش واسه رزرو آدمو تو منگنه نمیذاشتن...وقتی داشتم قراردادو مینوشتم از آرایشگاه گلبانو هی باهام تماس میگرفتن که من نتونستم صحبت کنم ولی مطمئنم فردا هم زنگ میزنن که بایدبگم که جای دیگه رو رزرو کردم... دعاکنید خوب درستم کنه آخه خیلی گناه دارم کل تهران و واسه آرایشگاه گشتم ...

- واسه رنگ کردن موهام بهم قیمت 200 تومن داده حالا ببینم چیکار میکنم شاید برم جای دیگه رنگ کنم چون موهام و فر کرده بودم و مواد خورده خیلی استرس دکلره رو دارم نکنه موهام بسوزه و من یک عروس کچل باشم....

-یه روز با مامانم و خواهرم (ندا) و شووری رفتیم خونه ی عشق و تمیز کردیم کارگرمون مادرش فوت کرده و رفته شهرستان این شد که خودمون دست به کار شدیم تا وسایلامون بیاد تو خونه ی تمیز...

-همونطور که حدس میزدم مبلیه بد قولی کرد و 1 آبان آماده نشد قرار بود امروز تحویل بدن که از بس بارون میومد مرده گفت بذارید یه روزی که بارون نمیاد بیاید تحویل بگیرید نیست وسایلام اکثرا سفیده میترسم لک بشه...

-یه روز تو خونه ی عشق با نوید بحثمون شد منم که اونروز کلا عصبی بودم کلی گریه کردم قربونش برم که نشسته بودم جلومو اشکامو پاک میکرد و قربون صدقم میرفت و معذرت خواهی میکرد بعدم منو برده کافی شاپ میگه به یاد دوران دوستیمون.. کلی کاراش آرومم کرد.... مرسی عزیزم که نداشتی چیزی تودلم بمونه... ولی دیگه کلا با من بحث نکن!!!

-خواهرشووری واسه لباس خریدن اومد تهران و من 7تیرو پیشنهاد دادم که خدا رو شکر خرید کرده بود بعدم ازم آدرس آرایشگاه خواست که منو نوید بردیمش چندتایی آرایشگاه بهش نشون دادم که یکی رو رزرو کرد طفلک جایی رو نمیشناسه تو تهران واسه همین خوشحالم که آرایشگاه خوبی رو رزرو کرد...

-جمعه ی این هفته کلا این آقای شوور منو تو خونه کاشته بود قرار بود بیاد دنبالم بریم پیش مامانشینا من از ظهر آماده بودم ولی چون داشت لوسرا رو وصل میکرد وقتی اومد شب بود منم از سر ظهر آرایش کرده و لباس پوشیده منتظرش بودم دیگه نمی خواستم باهاش برم اونجا ولی به اصرار مامانم رفتم وقتی سوار ماشین شدم دیگه نتونستم خودموکنترل کنم و حسابی از خجالت شووری در اومد الهی بگردم فقط یه سره میگفت حق با توئه معذرت میخوام ولی من خالی نمیشدم ... بعدا نوید میگفت تا حالا تو زندگیم اینجوری دعوا نشده بودم قربونش برم که سکوت کرد و گذاشت من خودمو خالی کنم... ببخش قشنگم ببخش که خودمو نتونستم کنترل کنم... بهش گفتم اونقدر عاشقتم که کمترین اشتباهتو نمیتونم تحمل کنم و شدیدترین عکس العمل و نشون میدم... چه آدم مزخرفیم!!!

-خواهرم (ندا) واقعا واسه من نزدیک عروسیم زحمت کشید مرررررسی خواهر گلم اینو اینجا نوشتم تا همیشه یادم بمونه ... دوست دارم ایشالا که بتونم جبران کنم...

شووری نوشت: دیگه کم کم داریم میریم سر خونه زندگیمون زندگی کردن و با تو دوست دارم...

خدا نوشت: جز شکر چی بگم خدا جونم...


نظرات 24 + ارسال نظر
نسرین یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ق.ظ http://amitissheyni.blogfa.com

الهی فدات شم رها جون نمی دونی چه ذوقی دارم که داری تعریف می کنی! خوشحالم که خوشحالی!!!!!!!! امیدوارم خوشبخت بشی!خانمی یکم زود به زود آپ کن ما کلی منتظرتیم و هر روز بهتا سر می زنیم!

masi یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:15 ق.ظ

سلام عروس خانمی میبینم که کلی کار کردی خوشحالم کهآرایشگاهی رو که دوست داشتی رو انتخاب کردی امیدوارم همون طوری بشی که دوست داری عزیزم عکس لباس عروست رو بزار لباست رو طوری بزار که چروک نشه خوب مال منو چون یه روز قبل از عروسیم گرفتمش چروک نشد ولی کلی هم مواظبش بودم که نکنه چروک بشه . با این ترکیب رنگهایی که میگی قطعا خونه عشقتون قشنگ میشه عزیزم مبارررک امیدوارم روزهای خوبی رو کنار هم سپری کنید

شادی یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ

رها جونم خیلی برات خوشحالم.
وقتی داشتم آپت رو می خوندم گفتم چه قدر خوب که رها از همه چیز راضیه... فقط رها هوای نوید رو داشته باش. خیلی استرس روت زیاده... معلومه... نوید هم مثه تو فکرش درگیره...
همین

خوشبخت بشین ان شاءالله

مهسا یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:44 ق.ظ http://llvllahsaa.blogfa.com

سلام عزیزم از صمیم قلب بهت تبریکی میگم و امیدوارم چند سال دیگه تو همین خونه مجازیت خبر مامان شدنتو بخونم خیلی خوشحالم گلم خیلی مواظب خودت باش امیدوارم تو بهترین روز زندگیت بارون نباره گلم
به اقا نوید گلمون داماد عسیسمونم تبریک بگو خوشبخت باش عزیزم همیشه خوشبخت باش
این رفتارام عادیه به دل نمیگیرن مردای خوبب

coral یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ق.ظ http://letters2mylove.persianblog.ir

خب به سلامتی داره همه چی خوب پیش میره.
فقط رها جان یه سوال:چه آرایشگاهی تو گیشا رزرو کردی؟؟منم آرایشگاهم تو گیشا هستش و بگی از طرف من اومدی کلی بهت تخفیف میده.البته حالا که دیگه تموم شده.
فقط اومیدوارم آشتباه من رو واسه نامزدی مرتکب نشده باشی و نرفته باشی آرایشگاه "چهره نما"...
جان من بیا و اسم آرایشگاهت رو بگو و من و از نگرانی در بیار.

لیلی یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 ق.ظ

سلااااااااااااااااااااام عروس خانوم.خوبی؟
پس کو عکسسسسسسسسسسسسسسسسسس
دلمون رفت دختر.عزیزم انشاا..انقده خوشمل بشی که چشم همه دربیاد.عکس لباستو بذارخب.

جوجوهه یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ق.ظ http://shimbil.blogfa.com

به به عروس خانوم ...قربون اون استرسا و حرص خوردنات برم من.بعدا که جشنتون تموم شد میشینی به همه ی اینا میخندی.همه خریدات مبارکت باشه عزیزم.انشالله به خوبی و خوشی ازشون استفاده کنی.
امیدوارم شب عروسیت همونطور که میخوای یه شب قشنگ و بیاد موندنی بشه واست

یاسی یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:54 ب.ظ http://rozhayeyasi.blogsky.com

حالاکه داری به عروسیت نزدیک میشی حساس شدی هی به نویدبیچاره گیرمیدی
مطوم باش وقتی نسبت به همه کارات اینقدردقیق هستی عروسیت خیلی خوب میشه

[ بدون نام ] یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:09 ب.ظ

ایشالا به سلامتی
چند روز باقیمونده رو به آرامش بگذرون رها جوون

اسمت و چرا نذاشتی عزیزم....

نسرین دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:21 ق.ظ http://amitissheyni.blogfa.com

رها گلی یادم رفت کامنت قبلی رو خصوصی کنم یه لطف کن تائیدش نکن! رمزم لو میره!!!!!

یسنا دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 ق.ظ

الههههههههههههههههههی ...
برات آرزوی خوشبختی دارم.
2 روز دیرتر عروسی تون بود میشد روز تولد من...
دلم روشنه که همه چی تون عالی میشه و زندگیتون عالیتر.

قربونت برم عزیزم .... مرررسی از انرژیه مثبتت...

نگین دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:15 ب.ظ http://aroos-kocholo.blogsky.com/

سلام عزیز جونم
خدا رو شکر که کارهات داره بر وفق مرادت پیش میره
عزیزکم قدر این روزها و لحظه ها روبدون که دیگه تکرار نمیشه

سپیده سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:10 ب.ظ http://hope-arezoham.persianblog.ir/

الهی که خوشبخت بشید عزیزم

نفیسه چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ق.ظ http://z-shirin.blogfa.com

عزیزم خیلی برات خوشحالت... مطمئنن خونه شما خیلی زیبا میشه تا لایق عروس زیبایی مثل تو باشه
خوش باشی خانومی...

نسیم چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ق.ظ http://peki.blogfa.com

ای وای من چقدر دیر اومد پیش رها جونم
فردا میام مفصل میخونم نظر میدم

رویا بانو چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ق.ظ http://royabanoo.blogfa.ir

منم عروسیم نزدیکه.اگه تمایل داری بهم پیغام بده تا ازت بابت خرید و کارای عروسی کمک بگیرم.راستی خواهر من رفته بود گلبانو و خیلی خیلی از همه چیز راضی بود.تعجب می کنم راجع به رفتارشون میگی چون اون خیلی احساس راحتی می کرد.تازه اون موقع هزینه بود ۱ میلیون که خانومه به خواهرم گفت چون ازت خوشم میاد ۸۵۰ می گیرم ازت!

همسفر پاییزی چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:30 ب.ظ http://hamsafare-paeizi.persianblog.ir/

رها جان خوشحالم بلاخره آرایشگاهت رو انتخاب کردی.ایشاا.. که همونطور ک دوست داری درستت میکنه.
دعا میکنم تا روز عروسی شما این بارون قطع بشه و هوا آفتابی و گرم بشه ،تا این عروسخانم ما اذیت نشه.
منم که قرار بود این روزها عروسیم باشه روزی هزار دفعه راه میرم خداروشکر میکنم که کنسل شدش.اولاً که از بارون و برف واسه عروسی بدم میاد.سرما هم که جای خودش رو داره.تحمل نمیتونستم کنم
منتظر عکسهای خونت و لباست و آینه شمعدون و در کل همه وسایلت هستم خانمی

سودا پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ق.ظ http://www.anatork.blogfa.com

عروس خانومممممممممم
مبارکه گلکم
عزیزم فقط بدون استرس سپری کن تا همه چی خوب باشه برات و بهتم خوش بگذره
بزار پوستت هم شاداب باشه تا آرایشتم خوب دربیاد و یه شب بیاد موندنی واست باشه
خوابتو منظم و خوب کن
میبوسمت...

نازنین (بوسه های تو) پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:53 ب.ظ

خدا روشکر ارایشگاهم جور شد.0.0 هر چند بی ارایشگاهم ماهی از بس که نازی عزیزم.از لیلی شنیدم

رازقی پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:27 ب.ظ http://MYAMOROUSDAYS.BLOGFA.COM

نمیدونی تک تک جمله هات رو با چه ذوقی خوندم و حس کردم. رها این روزهای خوب و زیبا رو درک کن. مزه مزه کن. عشق کن.
با تعریف هایی که میکنی فکر کنم باید خونه و جهیزیه ی شیکی شده باشه. بی صبرانه منتظرم عکساشو بذاری
بابت اون تذکر املایی هم ممنون. خوب شد گفتی.

سایرا جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:09 ب.ظ

سلام عزیزم

الهی خوشبخت بشی و الهی جشنت به بهترین شکل ممکن برگزار بشه و سراسر شورو شادی باشه

فقط یادت باشه عروسیت خیلی مهمه اون جشن فقط مال تو و نویده و فقط ازش لذت ببر

نذار هیچ چیزو هیچ کس ناراحتت کنه چشمتو رو همه رفتارا حرفا و مشکلات ببند وفقط شادی کن

این جشن دیگه تکرار نمیشه

کلبه ی تنهایی من چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ق.ظ http://kolbeyetanhaiyeman.blogsky.com

باحال بود
فکر کنم خونتون شیک شده باشه نه؟

سعیده یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ق.ظ

سلام عروس خانومییییییییی
منم ۲۶ مراسم عقدمه کلی دنبال ارایشگاه گشتم هنوز اونی که می خوام پیدا نکردم دنبال ارایشگاه سمت پاسداران و هروی هستم می تونی راهنماییم کنی؟

عزیزم من که نوشتم تو پستم آرایشگاه خودم پارس پرنسس بود که توی پاسدارانه و از کارشم راضی بودم ...

مادر جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:35 ب.ظ http://memories-90.blogfa.com/

سلام ...
وب خیلی خوبی داری ..

سعی کردم بیشتر مطالبت رو بخونمــــــــــــ ..

منم تازه یه وبلاگ زدم که حرف دلم رو توش بزنم ...

میتونم یه جایی خودم رو خالی کنم و فریاد بزنم ..

ولی نمیدونم بهم حق میدی یا نه !!!!!! ...

بیا پستامو بخون ببین حق با منه یا این دنیا ...




دلداری شما آرومم میکنه ...

منتظرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد