خاطرات من و شووری

خونه اونجاست که صداته پر عطرنفساته جایی که رو در و دیوار همه جا نقش اون چشاته

خاطرات من و شووری

خونه اونجاست که صداته پر عطرنفساته جایی که رو در و دیوار همه جا نقش اون چشاته

عصبیم شدید.....

واااای بچه ها به شدت عصبیم ... امروز مامان بابای نوید اینجا بودن و تازه رفتن از دست مامان نوید دلم میخوادسرم و بکوبم به دیوار .... چقدر دنبال اینه که زبل بازی دربیاره حالم و بهم زد بابای من که خیییلی ادم صبوریه بعد از رفتنشون یه پوزخند زد و گفت مامان نوید بدش نمیاد عروسی رو هم ما بگیریما چقدر تیکه می ندازه... به خدا خانواده ی من خیییلی صبور و آبرودارن وگرنه مامانم باید جوابش و میداد خدا ازش نگذره که نزدیک عروسیم این همه اعصاب من و بهم ریخت... خیییلی دلم میخواد کامل تعریف کنم ولی اونقدر پرم که نمیتونم یعنی هر چی بگم کم گفتم فقط بدونید گیر یه آدمی افتادم که دنبال زبل بازیه و خسیس هم تشریف داره.... واااای که نزدیک عروسیه دخترش چقدررررر لارژ فکر میکرد خدای من مگه من چه فرقی با دخترش دارم.... فک میکنه من از زیر بوته عمل اومدم که این چیزا رو میگه اه اه اه تازه داشت یادم میرفت حالم ازش بهم میخوره یعنی دختر خودش فقط آرزو داشته به خدا خانواده ی من زیادی تحویلشون گرفتن....

-تمام این تیکه ها و حرفا رو باحالت خوب میگه ها فک میکنه خیییلی زرنگه !!! واقعا خانواده ی صبوری دارم...

من فقط به خدا واگذارشون میکنم و صبوری میکنم... خدا بهترین داوره ... و بدترین جزا براش همینه که آبرو و اعتبارش همه جا میره حتی جلوی خانواده ی من که سعی کرده بودم خانواده ی نوید و خیییلی بزرگ و محترم نشون بدم....

- هر چی بیشتر میگذره بیشتر عاشق مسلک خانوادم میشم پدر مادرم عجب آدمای بزرگین.... چه دلای بزرگی دارن... هر چیم دارن خدا به خاطر دلشون بهشون داده ...

این باید واسه من و نوید که میخوایم یه زندگی رو شروع کنیم درس باشه اصلا دلم نمی خواد سبک زندگیم کوچکترین شباهتی به مامان نوید داشته باشه ....

نظرات 25 + ارسال نظر
المیرا جمعه 8 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ب.ظ http://limonaz.blogfa.com/

بیخیال باباا.به خدا این چیزا ارزش نداره.ولی من معتقدم خانوادت به طوره جدی با خانواده همسرت صحبت کنن.صبوریه زیاد خیلی خوب نیست. به قوله شاعر:خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند!

رازقی شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:51 ق.ظ

وای رها با وجود اینکه موضوع مشکل تو با من فرق داره اما هر کلمه ی این پستت انگار حرف دل من بود. اما یه چیز حرفت آرومم کرد. اینکهک با این کارهاشون در واقع آبروی خودشون رو بیشتر جلوی سایرین میبرن. چرا ما اینقدر نگرانیم؟؟؟! خدا خودش روسیاهیشونو به مردم ثابت میکنه.
عزیزم... از صمیم قلب دعا میکنم همه چی خوب پیش میره. تو هم دیگه حرص نخور. این روزهای قبل عروسی برا خیلیا اینطوریه. حرفی که تو کامنت اون روز گفتم رو فراموش نکن. این روزهاتو زنده نگه دار. حواست به خوشی هات باشه. راستی تو چرا از بدوبدوهای این روزهات نمی نویسی؟

رازقی شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:57 ق.ظ

وای با خوندن پست قبلیت کلی خندیدم. دلم هوای رامینمو کرد. آخه اونم اصطلاح "درستت می کنم" رو زیاد به کار میبره. بخصوص وقتی درمونده میشه!

مامان آمیتیس شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:07 ق.ظ http://amitissheyni.blogfa.com

عزیزم خودتو ناراحت نکن! شاید بیشتر ماها این روزگار رو گذروندیم باید یکم صبور باشی! به قول خودت زمستون می ره روسیاهیش می مونه به زغال! ولی از هیچی برای عروست نگذر و هر کاری که دوست داری رو انجام بده چون یه دفعه بیشتر عروسی نمی کنی!

ویونا شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ق.ظ http://aram66.blogfa.com/

سلام رها جونم خوشبخت بشی گلم زیاد دق نخور تمام مادر شوهرا ایتجوری هستند بزن به طبل بی خیالی ....

نازنین (بوسه های تو) شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ق.ظ

عزیزم....بهترین کار همون صبوریه و توکل به خدا.... بعضی ها وقعا معلوم نیست چشونه که این اداهارو در مییارن....انشالله تموم میشه وبه خوشی میری سر خونه زندگیت عزیزممممممممممممم

نفیس شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ق.ظ http://n.foruzan@gmail.com

میشه خواهش کنم از خرید جهیزیه ات یا وقتی تو خونتون چیندی عکس بذاری. من اخر سال عروسیمه خیلی دوست دارم مدل های جدید رو ببینم.
ممنون اگه لطف کنی .

همسفر پاییزی شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ق.ظ http://hamsafare-paeizi.persianblog.ir/

خانمی سعی کن اگه حرفی میزنن یا کاری میکن که باعث ناراحتیت میشه سریع از کنارش بگذری.نزا این چند روز باقی مونده باعث کدورت بشه.
قدر همچین پدر و مادری رو بدونخدا برات حفظشونم کنه.

masi شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ق.ظ

سلام عروس خانمی میخوام اگه اجازه بدی باهات دوست بشم و از اونجایی که من ۲ ماه و ۱۵ روزه که از عروسیم میگذره اگه نظری خواستی کمکت کنم راجع به مادر شوهرت از الان رفتارش رو جدی بگیر و سعی کن تو رفتارت خیلی باهاش محتاط عمل کنی تا حرمتاتون حفظ بشه خدا رو شکر مادر شوهر من خیلی خوبه و اصلا به ما کاری نداره در مورد لباست هم وقت خودتو تلف نکن و کوچه برلن و جمهوری نرو خیلی قدیمی هستن من لباسمو از کرج گرفتم خیابان داریوش کلا همش لباس عروسه همه هم متنوع هستن با قیمت خیلی مناسب حتما یه سر به اونجا بزن مطمئنم پشیمون نمیشی راستی یه چیز دیگه لباس خیلی پف و دنباله دار نگیر چون تو عروسی خیلی اذیت میشی یه لباس ساده هیچ وقت مدش نمیره عزیزم باز هم اگه چیزی خواستی میتونی رو کمک من حساب کنی . ببخشید که خیلی حرفیدم

عزیزم آرایشگاه خوب بهم معرفی کن....
مرسی از راهنماییات...

لیلی شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ب.ظ

سلام عزیزم.خوبی؟
چی بگم رها. بی خیال توهم مث مامان وبابای بزرگوارت سکوت کن.

باران شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 ب.ظ

آخییییییییییی رها جون الهی بمیرم واست چقد ناراحتت کرده با حرفاش چی بگم والا بعضیا اینجورین واسه دختر خودش خونواده شوهر باید سنگ تموم بذاره اما نوبت خودشون میشه ..............خدا بهت صبر بده با این مادر شوهر

نسیم شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:22 ب.ظ http://peki.blogfa.com

بیچاره پدر مادرامون که اینهمه زحمت میکشن و مارو بزرگ میکنن آخرشم اینجوری میشه!
اینقدر دلشون میشکنه که بازم در اوج صبوری صداشون در میاد
رها جون بهترین کار همین سکوته چون سکوت هر آدمی و به خودش میاره و مخصوصا حالا که آقا نوید باهات مهربونه این بهترین روش میتونه باشه
الان مهم ترین چیز اینکه آرامش داشته باشی و به روزای خوبی که در پیش داری فکر کنی و اعصاب خودت و بهم نریزی

پانته آ شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:18 ب.ظ http://yehamsardaram.blogsky.com

رها جون همونطور که می دونی همه مثل هم نیستن و نمیشه از همه یه جور انتظار داشت. درسته بعضی ها انسان های نچسبی هستن اما خوب تو بزن پای این که می خواد قناعت کنه. خودت و ناراحت نکنو از این گوش بشنو و از اون گوش بده بیرون.
بهترین کار هم اینه که بعد از ازدواج رفت و آمد و محدود کنی و کمتر باهاشون در ارتباط باشه. اینجوری هم بحث کمتر میشه و هم اعصابت آروم تر می مونه !!!! البته طوری هم نشه که حرف و حدیث از این طرف دربیاد که قطع رابطه کرده یا بچه مون و ازمون گرفته و این حرفا !!! مادرا رو میشناسی دیگه عشق پسراشونن

نگین یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:07 ق.ظ http://aroos-kocholo.blogsky.com/

وای عزیزم همه مادر شوهرا همینن خیالت راحت
منم با اینکه مادر شوهرم عمم بود همین حرص ها رو خوردم یادته که؟
وقتی بری سر خونه و زندگیت دیگه از یهگوش می شنوی از یه گوش در می کنی

نفیسه یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ق.ظ http://z-shirin.blogfa.com

واقعا که
سعی کن کمتر به این چیزا اهمیت بدی خانومی....

شادی یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:18 ب.ظ

عصبی نباش رها جونم... بعضی ها این جورین دیگه... کاریشم نمی شه کرد

[ بدون نام ] یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:21 ب.ظ

ولی هیچ وقت سعی نکن به نوید بگی مث بابای من باش . یا خانواده من صبور و خوبن......... چون یه حرفا و بد دهنایی میکنن که هیچوقت از ذهنت پاک نمیشه
من تجربه کردم که بهت میگم
همیشه سعی کن مثال خونواده خودشو بزن که اگه عصبی شد فحش اونا بده

خدا رو شکر میکنم که نوید خیییلی صبور و عاقله و فقط من و آروم میکنه همین....
عزیزم اسمت و فراموش کردی بذاری...

کلبه ی تنهایی من دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 ق.ظ http://kolbeyetanhaiyeman.blogsky.com

سلام رها جونممممممممممممممممممممممم
امیدت به خدا باشه اینقدر حرص نخور هرچند درکت میکنم . ولی تو هرچقدر هم حرص بخوری هر چیزی که باید پیش میاد اتفاق میفته خدا جای حق نشسته عزیزم
نگران نباش

masi دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:06 ب.ظ

سلام عروس خانمی من ارایشگاهمم کرج بود تهران آرایشگاه نمیشناسم بعضی از همکارام یکی دوتا معرفی کردن ولی من کاراشون رو ندیدم که بهت پیشنهاد بدم یه چیز دیگه اگه صورتت لاغره بگو موهاتو رو گوشت بزاره که لاغری صورتت زیاد پیدانباشه دیگه جونم واست بگه موهاتو رنگ روشن نکن چون سنت رو زیاد میکنه بعد چند سال بعد که نگاه کردی دلت رو میزنه هر چی طبیعی تر باشه بهتره فقط بهش بگو که رنگ های خیلی روشن واسه سایه ات استفاده نکنه آخه بعضی ها رنگ ابی و قرمز و از این جورچیزها میزنن خیلی بده هر چند الان آرایشگرها لایت میکنن منم ارایشم لایت بود راضی بودم ببخشید که زیاد میحرفم آخه یه سری تجربیاته که بهت میگم عزیزم واسه لباس عروس چیکار کردی؟

فعلا دنبال لباس نرفتم.... خودمم آرایش لایت و شیک دوست دارم اصلا نمیذارم از این رنگی رنگیا آرایشم کنن.... ولی قصد دارم موهامو روشن کنم چون به چهرم میاد و اینکه فیسم بچه گونس و مشکلی پیش نمیاد اگه سنمو بالا ببره چون سنمم زیاد نیست... مرسی که راهنمایی میکنی عزیزم...

معصومه سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 ق.ظ

سلام رها جون خوبی؟ من تازه وبلاگ تو رو پیدا کردم .خیلی باحال می نویسی .به نظر منم مهم اینکه فقط شوهرت خوب باشه . تو قراره یه عمری با نوید زندگی کنی نه با مادرشوهرت. حالا هفته ای ماهی یه بار می بینشی.
مهم اینکه که کنار شوهرت احساس ارامش و خوشبختی کنی . تو دوران نامزدی هم این اتفاقا خیلی می افته دخالت زیاد میشه .
ایشااله عروسی که کردین راحت میشین تصمیم گیرنده فقط خودتون 2تا میشین .
خوشبخت بشی عزیزم . راستی سرویستم خیلی خوشگل بود

masi سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:51 ق.ظ

سلام عزیزم یادم رفت بگم سعی کن قبل از اینکه ارایشگرت رو انتخاب کنی یکی دو تا از عروسهاشو ببینی اخه عکسهایی که تو آرایشگاه میزنن روتوش شده است و روشون کار کردن منم قبل از اینکه ارایشگرمو انتخاب کنم یکی دو تا از عروساش رو دیدم

شیدا سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:39 ب.ظ http://qasedak1366.blogfa.com/

وای از دست این مادر شووورا.عزیزم خاطر خودتو مکدر نکن .فقط سعی کن به مسایل خودتونو عروسی فکر کنی تا دلیلی برای غبطه خوردن فردا نشه.
اگه همسرت مادرشو میشناسه پس دلیلی نداره خودتو ناراحت کنی....تو فقط کار خودتو انجام بده.

تربچه چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:56 ق.ظ http://torobcham.blogfa.com

سلام رهایی
الهی چی بگم منم همه این چیزها رو کشیدم خودت بهتر می دونی انگار خاطراتم تکرار میشه امیدوارم همسرت قدر این همه صبور بودنت رو بدونه
انشالله همه چی خوب پیش میره

نازنین (بوسه های تو) چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ب.ظ

نیستی عزیزم سرت شلوغه نه؟ انشالله همیشه به شادی....

بهنام جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد