خاطرات من و شووری

خونه اونجاست که صداته پر عطرنفساته جایی که رو در و دیوار همه جا نقش اون چشاته

خاطرات من و شووری

خونه اونجاست که صداته پر عطرنفساته جایی که رو در و دیوار همه جا نقش اون چشاته

سربازی!!!

امروزیه روز مهمه واسه من اخه عشق من امروز رفت سربازی(روز اول اموزشی)خیلی خیلی خیلی سخته اصلا فک نمیکردم اینجوری باشه از صب حسابی دلم گرفته به خاطرهمین تصمیم گرفتم یه وبلاگ درست کنم تابتونم این دلتنگی نبودن عشقمو جبران کنم!

آخه تا۲ماه دیگه من چیکار کنم؟ با این حال که باید فکر درس خوندن باشم واسه ارشد یا کانون وکلا اصلا حسش نیست الان۷ ماه که لیسانسمو گرفتم ولی هموز شروع نکردم آخه آدمی که نامزد داشته باشه و نامزدشم عشقش باشه مگه میتونه درس بخونه!!!هیچوقت فک نمیکردم نوید و اینقد دوست داشته باشم آخه جریان آشنایی ما خیلی جالبه آخه من اصلا حسی به نوید نداشتم ولی حالا...!

شاید یه روزی داستان آشناییم با نوید و نوشتم!

ای خداکمک کن این مدت زودتربگذره دوست دارم دارم زودتربرم سرخونه زندگیه خودم بانوید۲تایی زندگی کنیم ولی کو تا عروسی ما باید سربازیه نوید تموم شه بره سر کار خونه بخریم بعد...!

تو رو خدا منو دعا کنید!

آغاز

شروع میکنم با توکل به خدای بزرگ که تا امروز منو تنها نذاشته...