سلام...
بعد از گذشت تقریبا 3 سال دوباره تصمیم گرفتم بنویسم.. اونم خیلی یهویی... خوندن پستای قدیمی و حس و حالی که ازشون گرفتم منو ترغیب به نوشتن کرد...
روزای نامزدی تا روز عروسیم رو به یاری خدا ثبت کردم ولی بعد از اون نشد که بشه...روزای شیرین اول عروسی رو نتونستم ثبت کنم و به نظرم خییلی حیف شد ولی خوشحالم که تصمیم گرفتم دوباره بنویسم و به نظرم هیچ جا بهتر از همین جا نبود اینجا خونمه و یه جورایی توش راحتم...
نمیدونم دوستای قبلیم به وبلاگم سر میزنن یانه ولی امیدوارم دوستای جدید و خوبی مث دفعه ی پیش داشته باشم ...
دلم میخواد قبل از شروع دوباره روزانه نویسی یه خلاصه ای از این دو سال و نیم زندگی مشترک رو بنویسم تا این فاصله رو یه خورده کمتر کنم ...
با توکل به خدا و امید به اینکه نوشته هام دل نازنین کسی رو نرنجونه شروع میکنم...
به امید حق...
سلام به رها خانمی خوب و مهربون طاعات و عباداتت قبول باشه ابجی جون از صمیم قلب بهت تبریک میگم ایشالا کنار شووریت خوشحال و خوشبخت بشی واسه منم دعا کن عروس بشم اگه دوست داشتی رمزتو بهم بده تا تصویر زیباتو ببینم گلم قبلا شمارمو بهت دادم دوستت دارم منتظر خوندن خاطرات قشنگتم گلم دوس داشتم اولین کامنت رو برات بزارم سلام به همه برسون
عزیزم من اون عکسا رو خیلی وقت پیش برداشتم ...
مگه میشه یادم بره
چند وقت پیش داشتم لینکدونیمو میتکوندم رسیدم به وبلاگت دلم نیومد پاکش کنم
با خودم گفتم شاید نوشت دوباره
انگار بهم الهام ده بود مینویسی دوباره
عزیززززززمی...
سلام دوست مهربون چی شد
سلان رها جوونم تو نوشته هات فهمیدم تیر ازدواج کردی سالگرد یکی شدنتون مبارک باشه گلم
عزیزم من 26 آبان ازدواج کردم...
عسیسم پس کی برامون مینویسی عاشق نوشته هاتم اگه رمز دار بود رمزشو بهم بده نوشته هات به دل میشینه و من خیلی چیزا ازت اموختم
سلام عزیزم
خوب کردی برگشتی همه نی نی دار شدن شما چی خبری نیست
من نه... نکنه تو نی نی داری خانم؟
عزیزم چقدر خوب که دوباره مینوسی((:
یاد گذشته ها بخیییییییییییر
عزیزم چقدر خوب که دوباره مینوسی((:
یاد گذشته ها بخیییییییییییر