سلام به دوستای خوب و مهربونم....
5 روز مونده به عروسی و من وقتی بهش فکرمیکنم استرس همراه با آرامش میاد سراغم....(پارادوکس داره ولی خب این حس و دارم)
-اول ازهمه از همتون میخوام برامون شدیدا دعا کنید برای شفای یه مریض پدر شوهر دامادامون حالش خوب (2 تا از خواهرام با هم جارین) نمی خوام بیشتر از این بازش کنم ولی این مساله استرس این روزامه و به دعاتون احتیاج دارم دعا کنید خدا شفاش بده مرد خوبیه....من نذر کردم که عروسیه ما به خوبی و خوشی برگزار بشه در یه فرصت مناسب 100 تا غذا بپزم ببرم تو محله های پایین پخش کنم اینجا نوشتم تا یادم نره .... خدایا میدونم همه چی دست توئه و میدونم تو بهترینا رو میخوای پس هر چی تو صلاح بدونی...
- کارتا مونتاژش خیلی سخت بود مخصوصا که بیشتر کاراش و من و مامانم انجام دادیم و آخر کار بود که داداشم و بابام اومدن کمک بعد از اون همه نشستن واقعا کمردرد گرفتم.... ولی انصافا کارتامون خییلی آسه و هر کی میبینه امکان نداره تعریف نکنه(به جز .... بگذریم..)
- سر مهمون دعوت کردن واقعا کلافه شدم تعدا مهمونای ما هر لحظه بالاتر میرفت و من هر چی میگفتم بابا آخرسرغذا کم میاد آبرومون میره هیچ گوشی بدهکار نبود... (آخه بابای نوید تعداد و اکی کرده بود تموم شده بود)تا جایی که تونستم از سر و ته مهمونا زدم تا بالاخره به یه جایی رسوندمش....
-وسایل برقی رو آوردن و نصب کردن و من از همشون خییلی راضیم ...کسی که اومده بود واسه نصب یخچال چشمش حسابی آینه کنسول ما رو گرفته بود و یه سره راجع بهش سوال میکرد و میگفت فکر میکرده خودشون قشنگترین آینه کنسول و خریدن ولی واسه ما خوشگلتره (البته این نظر اون آقاهه بودا که من بسیار ذوقیدم)
-یه شب رفتم بوستان و یه ساعت دیواریه نایس خریدم + یه سری خورده ریز...+ فرش که زمینه ی فرشام مشکیه(سورمه ای تیره ی تیره) و همون چیزی بود که دنبالش میگشتم...
-داداشم برام یه کار جور کرده کار توی یه استخر معروف که خیلی دوسش میدارم ولی این روزا اینقدر سرم شلوغ بود که نتونستم برم اعلام آمادگی کنم تا یک هفته بعد از عروسی مشغول شم... از طرفی مث دفه ی قبل نوید کلی غر غر کرد کلا این بچه میگه حال نمیکنم بری سر کار دوست دارم بری کلاسای تفریحی...( نیست درامدمون خیلی بالاست این مدلی فکر میکنه...)
-یه روز با مامانم و خواهر اولیم رفتیم خونه عشق و حسابی افتادیم به جون کارا اینجوری شد که هم دهان ما سرویس شد و هم کلی از کارا انجام شد و خونه تازه شبیه خونه شد....
-دوشنبه نوید و باباش رفتن واسه تسویه ی تالار و سفارش شیرینی... دست داییم درد نکنه که تونست برامون 20% تخفیف بگیره که روی مبلغ کل مبلغ قابل توجهیه...
- همون دوشنبه نوید با باباش رفتن شهرشون واااای نمیگم که چقد دلتنگش شده بودم و این مساله حسابی کلافم کرده بود مخصوصا که میدیدم واسه یه کار بی مورده مادرشوهرم گفته بود که ما رسم داریم کارت هرکس و که میخوایم بدیم خود دامادم باید باشه و یه شب نشینی با هم بریم تو دلم گفتم ای بابا شما که هر چیزی ما رسم داشتیم رسم نداشتید ولی حالا این رسما مهم شده !!!ولی سعی کردم به روی خودم نیارم ایرادی نداره شاید دوست داشتن قبل ازدواج پسرشون و تنها ببرن مهمونی... البته شووری چندتا کار اساسی هم داشت ولی نهایت دو روز کفایت میکرد تمام وسایلی که توی طول این چندسال واسش گرفته بودم با کلی خورده ریز که واسه خودش بود و جمع کرد آورد و اینکه کامپیوتر من و مانیتور خودش و فروخته و به جاش یه مانیتور ال ای دی خریده که با کیس نوید یه کامپیوترم داشته باشیم....
-اکثر لباسامو بردم خونه ی عشق و چندتایی رو اینجا دم دست گذاشتم....
-بالاخره پرده هام نصب شد و به نظرم خوشملن....
- فردا باید برم وسایل نوید و جابجا کنم و اونجور که دوست دارم بچینمشون...
-یه شب رفتیم هایپر استار و یه خرید جانانه واسه خونه ی ما انجام دادیم... حالا تزیین یخچال و گذاشتم واسه 2 روز قبل عروسی تا همه چی تازه و خوشگل بمونه....
-کلی کارباید انجام بدم...(هنوز تور نگرفتم و شنل زمستونی_ عکس اسپرت باید بندازیم_23 وقت هایلایت دارم_چندتا تیکه ی تزیینی باید واسه روی شلفابخرم_گل فروشی رو انتخاب کنیم و بیعانه بدیم_ آرایشگاه نوید هنوز مشخص نشده و......)
- هوا رو داشتید این هفته اخبار گفت تو 50 سال اخیر بی سابقه بوده منم به مامانمینا گفتم باید بریم تحقیق کنیم ببینیم 50 سال پیش تو آبان عروسیه کی بوده که هوا اینطوری ضدحال زده بوده... ولی دیگه اینروزا بیخیال شدم و میگم هرچه پیش آید خوش آید.. مگه نه؟
همه بهم اس میزنن چقدررررر ته دیگ خورده بودی آخه.... منم میگم این انصاف نیست نوید اهل ته دیگ نیست باید همه ی بارون و برفا رو سر من بباره....
شاید دیگه نتونم آپ کنم دوست جونیای خودم برام دعا کنید همه چی به خوبی و خوشی برگزار بشه دووووووووستون دارم یه عالمه....
خدا نوشت: خداجونم 26 آبان کلا همه جوره به ما حال بده....
نوید نوشت: داریم هم خونه میشیما.... قشنگه مگه نه؟!!!
وای خدای من رها این روزای تو شده،روزایی به شدت آشنا برای من.همین پروسه ها رو باید در همین زمان طی میکردم.
ایشالله که خوشبهت میشین.با کوله باری از عشق قدم به خونتون بذارین و همیشه عاشق باشین و هیچ وقت ذخیره عشقتون تموم نشه.
بعد عروسیت بیا و یه ذره عکس اینا از چیزات بذار و ما جماعت فضول رو نجات بده.
عزیز دلم امیدوارم عزیزت همیشه و همه وقت مث کوه پشتت وایسته
امیدوارم کینه و کدورت بینتون نباشه دعوا و بحش شیرینیهای زندگین هیچوقت از بحثای بینتون دلسرد نشو
امیدوارم هیچوقت فکر نکنی که تو انتخابت اشتباه کردی
امیدوارم همیشه زیر سایه حق باشین و خوشبخت زندگی کنید...
سلام عزیزم فقط میتونم بگم تبریک میگم هم برای وسایلت و مهم تر از همه عروس شدنت امیدوارم که خوشبخت بشی این رو که نوشتی داریم هم خونه میشیم خیلی حرف قشنگی بود امیدوارم همیشه کنار هم لحظات خوبی رو سپری کنید
من دباره لازم دیدم بیام اینجا ابراز وجوود کنم!!!
عزیزم برات خیلی خیلی خیلی خوشحالم که داری میری سر زندگیت
بیشتر ازون ازین خوشحالم که حالا که داری میری ذره ای توی عشقت شک نداری و با یه دل صاف بعد چند سال نامزدی داری میری ...
خدا پشت و شناه عشق دونفرتون
:)
قربونت برم عروس خانوم خوشکل.انشالله همه چیز همونور که دوست داری پیش بره و حسابی بهتون خوش بگذره
ایشالا همه چی به خوبی و خوشی برگزار بشه
و با خبرای خوب برگردی پیشمون از خونه ی جدید
الهیییییی رها جون! دل منو آب کردی تو!!!!!!!! ما منتظره عکس های عروسیت هستیم هاااااا!!!!!!!! برات دعا می کنم همه چی به خوبی بگدذره! انشالله بارون هم نمی یاد!!!! دوستت دارم!
از صمی قلب دعا میکنم همه چی عالی شه. حتی بارون بند بیاد. حتی همه باهاتون مهربون شن. گلم نذار هیچ چیزی حرصا بده. این روزهادیگه تکرار نمیشن...
مبارک باشه رها جان.ایشاا... به خوبی و خوشی.
به دلت بد راه نده و مثبت فکر کن مریضتونم خوب میشه(پدر شوهر خواهرات )
خانمی انقدر که تعریف کردی دل من ی نفر آب کردی.دوست دارم زودتر عکسات رو ببینم
ایشاا... روز عرسیتون هوا آفتابی و میشه و عروس خوشگل ما از شرما اذیت نشه
راستی رها.تو هم که غربی.آمار تالارهای این سمت و اگه در آوردی ی آماری به منم بده تو این زمینه
مرسی عزیزم....
تالارما باغ لاله تو میرزا بابایی بود که خییلی راضی بودیم از هر جهت اکی بود.... یه باغ تالار دیگه هم بود که خیلی قشنگ بود ولی به درد عروسیه تابستون میخورد اسمش پرنیا بود اگه عروسیت تو فصل گرمه حتما یه سر به اونجا بزن تو شهرانه...
وایییی عزیزم فقط میتونم بگم خیلی خوشحالم ...انشالله به خوشی بگذره ان شب....خوشم مییاد که از هرچی میحریراضی و سخت گیر نیستی خیلی این اخلاقتو دوست دارم
سلااااااااااااااااااام عزیزم ...
خوبی قربونت برممممممممممم ؟؟؟
از صمیم قلب بهت تبریک می گم و امیدوارم خوشبخت بشی ...
خیلی از کارت خوشم اومد که تا روزهای آخر نزدیک به عروسیت می نویسی و همه چی رو ثبت می کنی ...
چند وقتی هست که نوشته هاتو می خونم و لذت می برم ...
البته من یه مدتیه کم میام نت ...
منم یه مدت (3سال) وبلاگ داشتم و چیز میز می نوشتم اما از وقتی عشخولیم فهمید گیر داد که من خوشم نمیاد و باید ببندیش و از این جور حرفا ...
عشقولیه منم اصلیتش قزوینیه ... اما همیشه تهرون زندگی کرده ... منم تهرانی ام
راستش نوشته هات واسه این واسم جذاب شده که آقایی تو هم مال قزوینه و دوس داشتم ازت در مورد اخلاق و رفتار خونوادش سوال کنم و ببینم این قزوینیا چطور آدمایی ان ؟
خلاصه اگه بهم میل بدی ازت ممنون میشم و خوشحال میشم باهات بیشتر آشنا شم ... همینطور که دخمل مهربونی هم به نظر میای
آخی عزیزم ممنونم ....
انصافا مردای قزوینی عااااالین همشون شدیدا خانواده دوستن و حسابی زناشون و دوست دارن اما زناشون.... خب میدونی خوب و بد داره و این مال همه جاست ...
راستی یه چی رو یادم رفت بهت بگم :
زیاد نگران نباش ... خدا رو شکر کن که مهر و محبت نسبت به هم دارین پول و بقیه ی چیزا رو خدا خودش میرسونه ...
من و مهدی از نظر مالی هیچ مشکلی نداریم ولی از جای دیگه مشکل داریم ... مشکلمون اینه که من نمی دونم چجوری با خونوتده ی اون برخورد کنم
آخه یه جوری ان ... حالا بعدا اگه شد ازشون بهت می گم
هر کمکی هم خواستی می تونی روی من حساب کنی ...
رها جونم خیلی برات خوشحالم و کلی برات دعا می کنم که همه چیز به خوبی و خوشی برگزار شه. موفق باشی خانمی
امیدوارم مراسم عالی برگزار شه و هموا هم خوب باشه البته همه اینها گذراست و بالاخره برگزار میشه مهم اینه که خوشبخت بشی که انشاا... میشی.برات بهترینها رو آرزو می کنم.
حتما همه چیز عاااااااالی میشه حتما
چرا اسمت و نذاشتی عزیزم....
دوستم فقط 4 روز مونده ها.
امیدوارم تا الان که خدا بهتون حال داده از این به بعد هم این لطف و بکنه.
سعی کن همیشه عروس تمیز و مرتبی باشی و تنبلی تو کار خونه نکنی که یهو چشاتو وا میکنی می بینی هی وای من هیچی سر جاش نیست!
یه نصیحت دیگه قدر وسایلی که خریدین رو بدون نمیدونم کار خودته یا پدرت ولی قدرشون رو بدون چون با زحمت این پوله دراومده و این همه وسایل خوشگل خریداری شده.
پیشاپیش عروسی تون مبارک عزیزم.
عزیزم. انشاا..همه چیز عالی برگزار میشه.
رهاخیلی خوشحالم برات. نمیدونی چقدر...
مبارکت باشه خانمی
ایشالا همه چی به خوبی و خوشی برگزار شه و یه خاطره عالی برات بمونه
ای جان اینطور که معلومه فردا عروس میشی آره؟؟؟؟؟؟
عجیجم برات توی این روزای عزیز آرزوی خوشبختی میکنم.
امیدوارم عروسیت به خوبیو خوشی برگزار بشه.
جای ما رو هم خالی کن.بوس بوس
تنهادوروزدیگربه عروسی رهاخانمی باقیست
خوشگلترین عروس دنیامیشی عزیزم
بووووووووووووووووووووس
سلام عزیزم
حالت خوبه ؟؟؟؟؟
وای ی ی که چه خوشحال شدم اینارو خوندم. این روزا دیگه آدم اینقدر دور خودش می چرخه که دیگه خدا می دونه اوضاع چجوریه ...
انشاالله همه چی به خیر و خوشی می گذره و عروس خانوم ما شاد و خوشحال میره خونه ی بخت !!!!!!
salaaaam rahaaaa jun
khubiiiiii?
baha baaaaah arusiiiieee
azizaaam mobaraket basheeee
ishala ke khoshbakht beshin o hamechi khub pish bereee golaaaam
rastiiiii
arezuye khoshbakhti mikonam baraaat
وایییی رها جان خودت یکجوری یک ثانیه وقت گیر بیار بیا بگو چطوری؟ چه خبرها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نمی دونم من چرا انقدر استرس دارم....هی وایییییییییی
سلام..من برگشتم..نشد دور شم از وبلاگ نویسی و دوستان..برگرد پیشم..منتظرم:)
سلام به عروس خانم
تبریک میگم رها جان.در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی کنید . موهاتون رنگ دندوناتون بشهخوشبخت بشی عروس خانم
عزیزم الان باید آتلیه باشی. قربونت برم که انقده خوشحالی.
دوست داشتم بهت زنگ میزدم و میپرسیدم آخرهمونی شدی که خواستی یانه.
دیشب باخنده هات کلی دلم شاد شد.
امیدوارم امشب بهت خوش بگذره حسابی.
رها جونی که امروز روز عروسی ته.... برات آرزوی بهترین ها رو دارم
رها جونم... دیروز یه کمی بارون اومد... امیدوارم اذیت نشده باشین و همه چیز به خوبی و خوشی برگزار شده باشه و کلی هم لذت برده باشی. امروز هم که پاتختی بود.
دیگه منتظرتیم عروس خانم. منتظر اولین آپت از خونه ی خودتون هستیم
میبینم که دیگه عروس شدی رفت:))
سلام دوست جدیدم . تازه وبت رو پیدا کردم و چندتا پست آخرت رو خوندم . وای که پستات منو برد به 2 ماه پیش که عروسیه خودم بود . چقدر استرس داشتم . مخصوصا مثل خودت برای آرایشگاه . البته از کار آرایشگاه راضی بودم ولی از خودم مطمئن نبودم که خوب بشم:D:D:Dخداروشکر خیلی خوب شدم .
دنبال وسایل خونه دویدن و خونه چیدن و ......آخی چه زود گذشت:)
. انشالا که عروسیت به خوبی و خوشی برگزار شده باشه و زندگی جدیدت رو هم بهت تبریک میگم . بازم میام پیشت:)
کشتی ما رو که بدو بیا دیگه
بیا دیگههههههههههههههههههههههههه
عروس خانوم خوشگلمون زودتر بیا و از زیباترین روزهای زندگیت بگو. چقدر بیتابم زودتر بیای و بگی همه چی خوب بود. بیای و بگی نت خونتون وصل نبوده. و این دغدغه های زیبا...
رها... کجایی پس عروس خانم
سلام عسیسم
مبارکتون باشه
انشاله که خوشبخت بشید
من دوست دارم خونتون رو ببینم
میشه ازش عکس بگیری بذاری؟
از آینه شمعدونتون و کارت و ... هم عکس بذار
مرسییییی
سلام اگه با تبادل لینک موافقی خوشحال میشم خبرم کنی
رهااااااااااااااااا الان عروس شدیییییییییییییی
هووووووووورا خیلی خوشحالم اینجوری که من خوندم همه چیز خیلی عالی انجام شده
آخ جوووونم آخ جوووووووووون رهاییی ایشالا عروسیتون همه چیز اونجوری که میخواستی شده باشه مطمینم همینجوره
دوست دارم رهایی همیشه خوشبخت و شاد باشید نمیدونم چی باید بگم خیلی خوشحالم برات
هرچند دیر رسیدم و یک هفته از عروسیت گذشته اما همون روز خیلی به یادت بودم و برات بهترینا رو آرزو میکنم عزیزم
سلام عروس خانوم ...چه خوش حالم که پیدات کردم تا بخونمت ...این واقعا اتفاق قشنگیه ...هم خونه میشید و بعد کلی فرصت برای با هم بودن و عاشقی کردن دارید .
عروسیتون مبارک ...کاش عکس کارت عروسیتون رو بذاری ببینیم .
منم شهریور عروسیم بود ...کلی برای کارت گشتیم
رفتی ماه عسل دیگه؟ ما رو اینجا بی خبر گذاشتی رفتی؟
خوش بگذره عزیز دلم
روز عروسیت یادت بودم تو وبلاگم
وای عروس خانوم کچل شدم از بس هی هر روز اومدم و تو اینجا نیستی!
عروس خانوم زیادی داری خوش میگذرونی ها حواست باشه ها.
رها جان... عزیزم. کجایی مادر؟
کجایی علوس خانم دلمون واست تنگ شده
من بیشتره خاطراتت رو خوندم
وااااااااااااای عالیه
عیدتون هم مبارک
امیدواااااااارم خوشبخت بشین
دوست دارم رها جون بابای
راستی به منم سر بزن