تولد یک سالگیه وبلاگم مبارک.....(1 شهریور بود)
من اصلا باورم نمیشه یکسال گذشت!!!
این یکسال از اون سالای سخت بود واسه من...خب دوستایی که از اول باهام بودن میدونن که انگیزه ی من از ایجاد این وبلاگ چی بود... وقتی یادم افتاد که وبلاگم یکساله شده تموم این یکسال مث یه فیلم از جلوی چشمم رد شد و چشمام پر اشک شد بودن نوید توزندگیم مایه ی خوشحالیمه و از این بابت خدا رو شاکرم ولی این یکسال سخت بود.... و من مطمینم که روزای خوبی پیش رو داریم... این سختیارو به خاطر نوید تحمل کردم اونم من!! یه دختر بی احساس که حاضر نبود کوچکترین سختی رو تحمل کنه اونم به خاطر یه پسر!!! ولی نوید الان عشقمه من به خاطر شوهرم تحمل نکردم که اگه نوید فقط شوهرم بود خیییییلی توقع ازش داشتم... من به خاطر عشقم تحمل کردم... من یه چیزایی رو تو این مدت خوب فهمیدم... من خیلی بزرگ شدم... معنی (تو خود ریختن) رو عمیقا درک کردم.... یه دوران افسرده شدم و فک میکردم دیگه هیچوقت از ته دل شاد و راضی نخواهم بود.... تک تک این روزا رو واسه سپری شدن شمردم و چشم به آینده دوختم این اولین سالی بود که من بیکار بودم نه درس خوندم نه سرکار رفتم نه برنامه ی مشخصی این مدل زندگی کردن یه جورایی وحشتناکه! نمیخوام به این یکسال ,سیاه نگاه کنم ولی اینا حقایقی که توی تنهایی هام تو این مدت با من بودن .... در ظاهر به شدت آدم راحتی به نظرمیام که همه ام میتونن باهاش راحت باشن آدم شاد و خونسردی که شاید بعضیا حتی توشوخی بهش بگن پرو! ولی من واقعی خییلی وقته که معذبه و دیگه هیچ جا آرامش نداره! حتی توی این اتاق که واسه خریدن تک تک وسایلاش وسواس به خرج داده و هزار بارواسه نقاش توضیح داده که چه جور رنگ یاسی مد نظرشه! همین اتاقی که وقتی یکی از دوستام دیدش گفت کاش یه اتاق به این قشنگی داشتم دیگه حوصله ی منو نداره! آدم حساسی شدم یه جورایی نسبت به قبلم ضعیف شدم اعتماد به نفس قبلی رو ندارم ولی عمقم بیشتر شده... قبل از این یکسال سطحی تر بودم ولی شادتر بودم!!!
دیدم بازتر شد باز شدن دید همیشه اتفاق خوبی نیست بعضی وقتا بهتره یه سری واقعیتا رو ندونی و شاد زندگی کنی.... یه سری کمبودا رو تو این یکسال حس کردم چیزایی که هیچوقت فک نمیکردم کمبود باشن... مرور بعضی خاطرات برام خیلی سخته ولی مرورشون میکنم تا برام کم رنگ و بی اهمیت بشن! زندگی خیییلی عجیبه هنوزم خیلی دوست داشتنیه و من شادم....
یکسال گذشت ولی من 10 سال بزرگ شدم...
بزرگترین درسایی که توی این یکسال گرفتم اینا بود : از هیچکس توقع نداشته باش . صبور باش . آدما رو تو سختیاشون با روی باز دریاب حتی اگه با اصول تو همخونی نداره!
خیلی خوشحالم که جایی رو دارم که توش روزانه هامو مینویسم و تازه دوستای خوبی هم پیدا کردم ... وقتی چند روزی نمیام نت دلم واسه روزانه هاشون تنگ میشه آدمایی که با اینحال که ندیدمشون ولی شاید از اطرافیانشون بهتر میشناسمشون...
پی نوشت: 2 تا تصمیم مهم گرفته شده یکیش از طرف من یکی دیگه از جانب شووری! (البته هر دو از ایده اون یکی خوشمون اومده و میخوایم هر دو پروژه رو انجام بدیم تو بازه ی زمانیه خودش)هر کدوم که عملی بشه بهتون خبر میدم و میگم که چی بود! از اونجایی که شووری خیلی پیگیره و اصولا به چیزایی که بخواد میرسه فک میکنم اول اتفاقی که اون میخواد میفته !!! ولی منم خیلی گناه دارم خدا کنه ایده ی منم عملی بشه خیلی منطقیه!!!
چه قشنگ نوشتی
انشاالله ۲تا ایده عملی بشن عزیزم
مرسی عززیزم....
سلام عزیزم
هرچی که گفتی رو کاملاً و عمیقاً درک کردم عزیزم
امیدوارم هم شما و هم ما و هم همه خوشبخت بشن عزیزم
بزرگ شدنو خوب میفهمم... شاید باید یاد بگیریم از دنیای دخترونه مون بیایم بیرون و خیلی چیزا رو به خاطر زندگی و عشقمون تحمل کتیم![](http://www.blogsky.com/images/smileys/003.gif)
امیدوارم هر ۲تا ایده به خوبی عملی بشه
خوش باشی خانومی
سلام عزیزم![](http://www.blogsky.com/images/smileys/007.gif)
یک سالگیش مبارک
درست میگی خانومی. وقتی آدم عمیق میشه دیگه نمی تونه مثل قبل شاد باشه. این دقت و این تغییرات به سمت بزرگ شدن باعث میشه آدم افق های دیگه ای از زندگی رو هم ببینه که قبلا نمی خواسته راجع بهشون فکر کنه یا اصلا بهش فکر نمی کرده و به ذهنش نمیومده و در بدترین حالت اینکه اصلا نمی دونسته روزی ممکنه چیزایی که دیده و شنیده برای خودش هم پیش بیاد ...
و این تغییرات علاوه بر گذر زمان و بالا رفتن سن، به حضور همسر هم مربوطه ... ما چه بخوایم و چه نخوایم در کنار یه مرد تغییر می کنیم !
یادته یک ساله پیش اولین کسی بودی که اومدی توی وبلاگ من؟ اسم وباگم آدم فضایی بود! و توی اولین پست تو اولین کامنت رو گذاشتی!! من خیلی زود وبلاگمو بستم توی این یه سال خیلی مشکلات داشتم ولی همه ی پستاتو خوندم بجر اونایی که رمز داشتن اما چون وبلاگ نداشتم کامت نمیذاشتم !!! خلاصه این یه سال همیشه همراهت بودم رفیق !!حتی به خیلی از هم لینکی هات هم سر میزنم!! خوشحالم که یه ساله شدی..
وبلاگ آدم فضایی رو یادمه.... کاش تو این مدت روشن بودی عزیزم.... چقدر خوشحال شدم که تویکسالگیه وبلاگم برام کامنت گذاشتی....
ایشالا که هرجا هستی موفق باشی عزیزم...
خیلی خوب نوشته بودی.راست گفتی وقتی ادم سطحی فکر میکنه شادتره!کاش منم مثله قبل شادتر بودم....
امیدوارم اون چیزی که تو فکرتونه خیر باشه وردیف بشه
کاش یه همچین آینده ای هم در انتظار من باشه...
خوش بحالتون
خب خدا رو شکر که دختر عاقلی هستی و در کنار اینکه میگی این 1 سال 10 سال بزرگترت کرده و سختیش خیلی زیاد بوده بگی درسای زیادی راجع به خودت و اطرافیان گرفتی.
دنیا واسه همینه عزیزم که یاد بگیری و یاد بگیری و تجربه کنی .
امیدوارم ایده هاتون به بهترین شکل انجام بشه.
جای خوبیه اینجا واسه بیرون ریختن ...
موفق باشی با شوهر جونت !
سلام اولا تبریک دوما امیدوارم دوستای خوبی بشیم میام سر میزنم بهت قربونت عزیزم
سالگرده وبلاگت مبارک رها جون
زندگی همیشه یه درسایی به ما میده که خیلی ارزشمنده و در عوضه اون تجربه هایی که به دست میاریم یه چیزایی رو از دست میدیم ،خداروشکر که روزایه خوب در انتظاره ته و همه چیز به رواله سابقش برمیگرده این رسمه روزگاره که همیشه یه جور نباشه امیدوارم به خواسته ی دلت برسی و سالها ی سال این وبلاگ پر بشه از نوشته های شاد و قشنگت
امروز چندتا وبلاگ که سر زدم تولدشون بود. مثل اینکه فقط من حواسم به یکساله شدن وبلاگم نبوده. امیدوارم هر روز خاطرات خوش و موفقیتها تو اینجا ثبت کنی.
سلام
خوب مینویسی...
میفهمم نامزدی طولانی یعنی چی...آخه منم نامزدی طولانی و خسته کننده ای داشتم. امیدوارم بتونید زودتر مراسم ازدواجتونو بگیرید.
ولی قدر روزای نامزدی رو بدون...همش به بدیهاش نیگا نکن...
چقدر خوبه که این یکسال انقدر قشنگ جمع بندی کردی
انشالله هر سالت بهتر از سال گذشته باشه برات
مرسی از راهنماییات عزیزم
سلام رهاااااااااایی
تولد وبلاگت مباااارک
نمی دونم چی بگم بنظرم خیلی خوبه اینقدر تجربه کسب کردی چون زندگی پر از فراز ونشیبه فقط امیدوارم هر چه زودتر با شووری برین زیر یه سقف
سلام عزیزم.خوبی؟
لاگت مبارک
تولد یک سالگی وب
سلام من ممنونم بهم سر زدی خانومی دوستت دالما به همین زوووووووووووووووووووووووودی
من اولین باره میام بلاگت!
عزیزم تولدت وبت مبارک.. با حرفات کلی یاد همسریه خودم افتادم!
دوست داشتم پیشم بود که نیست!
خیلی قشنگ بود ... من رو یاد خودم انداختی... ازداج با همه سختی هاش... کاش آدم همیشه میتونست ندونه و شاد بمونه... ولی نمیشه... باید جلو رفت.
به قول سهراب: صبور باش و تنها و سربه زیر و سخت.
یکسالگیتون مبارک عزیزم. امیدوارم همیشه خوشبخت و شاد و سلامت در کنار هم باشید.
سلااااااااااااااااااااااام
چطوری؟؟
سلام
خوبی؟
بیا وبم کارِت دارم
سلام ...![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
تولد وبت مبارک ....
منم تو شرایطی مثل تو به وب نویسی رو اوردم
امیدوارم هردو ایده عملی بشه ....
خوبه که ۱سال سختی کشیدی و ۱۰ سال چیز یاد گرفتی ...
فکر کردی اگه بر عکس بود چی میشد؟؟؟
شاد باشی ...
در پناه حق ...
راست میگیا عزیزم به اون بعدش نگاه نکرده بودم.... خدا روشکر واقعا....
رها جونی من شما رو لینک میکنم که بتونم زود به زود بهتون سر بزنم