خاطرات من و شووری

خونه اونجاست که صداته پر عطرنفساته جایی که رو در و دیوار همه جا نقش اون چشاته

خاطرات من و شووری

خونه اونجاست که صداته پر عطرنفساته جایی که رو در و دیوار همه جا نقش اون چشاته

ماجرای روز زن با کلی تاخیر!

سلام دوستان! girl_pinkglassesf.gifمیخوام ماجرای روز زن و تعریف کنم میدونم خیلی گذشته ولی خب دیگه میخوام این روزا هم ثبت بشه...

پارسال روز زن اصلا روزای خوبی نداشتم وشبا که نوید میخابید گریه میکردم واسه همین امسال یه استرسی داشتم واسه این روز ....

2-3 روز قبل از روز زن با نوید رفتیم واسه مامانش یه ظرف خییلی خوشگل و باکلاس خریدم که خودم عاشقش شدم نویدم خیلی خوشش اومده بود واسه مامانمم قرار بود همه پول بدیم ..

یک روز قبل از روز زن مامان نوید تهران بود خونه ی نوید ما هم تصمیم گرفتیم همون روز من برم خونه ی نوید و کادوش و بدم... کادو رو آماده کردم و نوید اومد دنبالم و رفتیم اونجا ناهار اونجا بودیم تا عصر که مامانش و بردیم ترمینال تا برگرده شهرشون قرار شد کادو رو هم ما با ماشین ببریم چون ظرفه بزرگ بود مامانش نمیتونست خودش ببره. شب هم همه خونه ی ما جمع بودیم وقتی داشتیم برمیگشتیم دیدم نوید رفت سمت پاساژ بوستان گفت: میخاستم سورپرایزت کنم ولی گفتم خودت باشی بهتره میخوام برات یه سرتا پا لباس بخرم... تو بوستان به همه ی خانوما یه شاخه گل رز هدیه میدادن که من آوردمش واسه مامانم... خلاصه که اون شب با اون وقت کم نشد چیزی بخریم و برگشتیم خونه تو راه برگشت رفتیم واسه مامانم یه کارت تبریک بخرم که پول بذارم لاش که آقاهه میگه خانم شما خودت کارت تبریکی همین که شما رو ببینن بسه دیگه کارت میخوای بخری چیکار؟ من لبخند زدم و اومدم بیرون حالا نوید گیر داده آقاهه چی گفت که تو خندیدی بهش گفتم کلی حرصش دراومده بود منم گفتم حرف بدی نزده که راست گفته دیگه!!! اومدم خونه یه پاکت خوشگل داشتم روش نوشتم ( به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد...) پول گذاشتم توش... شام و رفتیم رو پشت بوم اونجا مردا جوجه درست کردن خوردیم و بعد شام قبل از اینکه کادوهامون و به مامانم بدیم نوید رفت خونش از اینکه شبا اینقدر زود خوابش میگیره ناراحت میشم ولی خب سعی میکنم درکش کنم آخه طفلی صبحا یک ربع به 6 از خواب بیدار میشه . خلاصه که شب خوبی بود...

فرداش( یعنی خود روز زن ) از صبح تا شب تو خونه تنها بودم مامانم رفت دیدن مامانبزرگم ولی من نرفتم به نوید گفتم بیاد پیشم ولی نیومد!(در ادامه ی همون جریان که بهش گفته بودم بیا کمتر همدیگه رو ببینیم) اون روز کلی فکرو خیال کردم و زجر کشیدم یه نامه ی بلند بالا واسه نوید نوشتم ولی هنوزم اون نامه رو بهش ندادم... طرفای عصر احساس کردم دارم از تنهایی دیوونه میشم از خونه رفتم بیرون نوید زنگ زد بهم دید رفتم بیرون خییلی برام غصه خورد که تنها موندم و کلی ابراز پشیمونی کرد از اینکه نیومده! منم رفتم یه مجله ی جدول خریدم و اومدم خونه نشستم به جدول حل کردن اون شب تا صبح تنها خوابیدم ! نویدم تنها خونه ی خودش بود... خلاصه که گویا روز زن به من نمی سازه...

فردای روز زن شووری اومد دنبالم رفتیم خرید یه مانتو برداشتم که خییییییییییییلی خوشگله و هر کی میبینتش عاشقش میشه از نظر قیمتی هم خیلی خوب شد قیمتش واسه همین رفتم که پتوی مارک  TT(از اون مدل سلطنتی هاش)هم برداشتم چون خیلی دوست داشتم که از این پتوها داشته باشم قرمزه  دونفره رو برداشتم هر کی دید خیلی خوشش اومد ( با این حساب رنگ اتاق خوابمم معلوم شد قرمز حالا یا با سفید یا با مشکی بستگی داره سرویس چوب خوابمو چه رنگی بردارم!)

قربون شووری برم که وقتی سوار ماشین شدیم یه پاکت داد دستم قربونش برم برام شعر گفته بود که تایپ کرده بود خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم شاید باورتون نشه ولی همون شعر برام بس بود اینقدر از این موضوع خوشحال شدم که فقط خدا میدونه چون همش با خودم فکر میکردم چرا اون موقه ها که دوست بودیم نوید همیشه تو فکر کارای رمانتیک بود ولی الان ... چقدر برام شعر میگفت بی مناسبت کادو میخرید عکسامو درست میکرد برام وبلاگ درست کرده بود و... الان که این شعر و بهم داد کلی ذوق کردم. بهش گفتم اگه شعرو زودتر داده بودی از کادو خریدن معاف بودی!

اینم از روز زن امسال ما با کلی تاخیر....
جک نوشت: کلی اس ام اس تو این روز به دستم رسید که با این کلی حال کردم... به طرف میگن پارسال روز زن واسه خانومت چیکار کردی؟میگه بردمش کوه. میگن خب امسال میخوای چیکار کنی؟میگه: میخوام برم بیارمش!!!

پی نوشت: وای چقدر خاطرات ننوشته دارم که میخوام همشون بنویسم تازه الان یادم افتاده که راجع به خاطرات روز تولد نوید هیچی ننوشتم...
برای مادرم: مامانجون عاشقتم با همه ی وجودم کاش بتونم دختر خوبی برات باشم تو بهترین مادر دنیایی ذوق میکنم از داشتنت از خوشگلیت که همه وقتی میبیننت عاشقت میشن و به خوشگلیت اعتراف میکنن... صبر و تحملت مثال زدنیه تو کلی لحظات قشنگ تو زندگیم ساختی ازمون حمایت کردی و جوونیت و به پای ما گذاشتی الهی که ازم راضی باشی بدون که عاشقتم و تو قلب من یه دونه ای ... قربون چشمای خوشرنگت بشم خوشگلترین مامان دنیا توپول خودمی مامانجونم...

 

نظرات 30 + ارسال نظر
nafas دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:14 ب.ظ http://nafas-va-aghayi.blogfa.com

مبارک باشه!
هم پتو هم مانتو‍:)

مهتاب دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:12 ب.ظ

سلام عزیزم.خوبی؟
قرمز ومشکی خوشمله البته باصورتی واسه اتاق خواب خوشمل تره.
انشاا.. به دلخوشی بری سرخونه وزندگیت.
منم امسال کلی به اسای روز زن وبیشترازاون روز مرد خندیدم.

مهسا دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 ب.ظ http://llvllahsaa.blogfa.com

سلام رها جانم خوبی قربونت برم خیلی دلم واست تنگ شده بود برام دعا کن تورو خدا رها

زیتون دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ب.ظ http://zatun1.blogsky.com

نیلوفر سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:30 ق.ظ http://Nilo0ofar.mihanblog.com

میذاشتی با خاطرات سال دیگه با هم مینوشتی دیگه!!!!
کادوهات مبارک باشه خوشحالم که آخرش به خوبی و خوشی تموم شدددد

ببین چقدررررررر زرنگم..... کلا نفر اولم.....

جوجوهه سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ق.ظ http://shimbil.blogfa.com

قربونت برم عزیزم
منم چند روز مونده به روز زن استرس داشتم و همش میخواستم ببینم کادو چی واسم میخره
انشالله به زودی زود واسه خرید جهازت بری گلم

یسنا سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ق.ظ http://akharedonia.blogfa.com

سلام رها جونم حالا که اینطور شد روز زن تولد همسرت تولد خودت که 27 خرداد بود با تأخیر مبارک ببخشیدااااا
چقده خوشگل واسه مامانت نوشتی چند خط آخرو ساده و بی ریا در ضمن آقاتونم مادر و دیده و دختر و گرفته دیگه
ببین یعنی اگه شوهر من بود میگفتم مغازه داره اینطوری گفت خون به پا میشد شوهرت خیلی آدم خوبیه یعنی هم خودت هم خودش هم مغازه داره آخرش بودین این شکلک آخریه همسر خودمه ها.
پتو قرمزی مبارک به نظرم اگه سرویس خوابت سفید باشه بهتره چون مشکلی اتاق رو کوچیک و بی روح میکنه ولیییییییی درعوض سفید کلی توش روحیه میگیری حالا خود دانی.
راستی نگفتی مادرشوهرت از کادوش خوشش اومد

مرسی بابت همه ی تبریکا خانمی...
منم با نظرت راجع به رنگ سفید موافقم به احتمال زیاد منم سفید بگیرم...
مادر شوهرم هی گفت یه شاخه گل کافی بود راستش من کلا نفهمیدم خوشش اومد یانه!

محمد سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ق.ظ http://shekarabad.blogfa.com

اعیاد شعبانیه بر شما وخانواده محترمتان مبارک باد

شادی سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:36 ب.ظ http://wordsofshadi.blogsky.com

سلام رها جون.
خوبی خانم خانم ها . مانتو و پتو و اون شعر قشنگ مبارکت باشه. رها جونم برای رنگ بندی اتاق خوابت از این سایت ها و مقاله ها ی روانشناسی رنگ هم استفاده کن.
خیلی دوست دارم.
بای بای.

پانته آ سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:08 ب.ظ http://yehamsardaram.blogsky.com

سلام عزیزکم
خوبی ؟
همسر جون خوبه ؟؟؟
مانتوی نو هم مبارک ...
همیشه شاد باشین عزیزم

مانا چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ق.ظ http://4325.blogfa.com

سلام عسیسم خوبی
مشکلات کادو و هدیه رو منم دارم
کلا شوشوی من تو کادو دادن و سولپرایز کردن لنگ می زنه

خیلی پاک و صادقانه می نویسی به دلم میشینه
خوشبخت شاد باشی گلم

اتفاقا شووریه من خییلی اهل سوپرایز کردنه ولی نمیدونم چرا روز زنا این مدلی میشه!!!

المیرا چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ق.ظ http://limonaz.blogfa.com

سلام خوشگلم چطوری؟

دلم برات تنگ شده بود.راستی یه نصیحت سرویسه چوبت مشکی نباشه که بیچاره میشی مثله من

negin پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:20 ق.ظ http://aroos-kocholo.blogsky.com/

آخی بمیرم برات عزیزم
درکت می کنم بعضی روزهای سال انگار واسه آدم خوب نیستند

نفیسه پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:41 ق.ظ http://z-shirin.blogfa.com

کادو روز زن هم با تاخیر مبارک
منم از این پتوها میدوستم.. مبارکت باشه خانومی

شازده و بانو پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:47 ب.ظ http://harire-khyal.blogfa.com

سلام دوستم..من داشتم رد میشدم اما نشد رد شم نشستم کل وبتون و خوندم..اگه خواستی بیا پیشم..یه جورایی انگار شبیه همیم

شازده و بانو پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:51 ب.ظ http://harire-khyal.blogfa.com

راستی دوستم من و همسرمم همکلاسی بودیم..الانم داره کارای سربازیش و انجام میده:) دیدی چقدر شبیهیم

نازنین جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:55 ب.ظ http://www.boosehayeto.blogfa.com

عزیزم مبارک باشه خریدهات....منتظر خاطرات تولد نیماییم بدو بیا

من خاطره ای از نیما ندارم که....
نوید خانمی....

زری شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:47 ب.ظ http://www.myheart-z.mihanblog.com/

خدا مادرتون رو حفظ کنه. خودتم در آینده مادر خیلی خوبی خواهی شد.

خدا کنه مادر خوبی بشم!

محمد یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:16 ق.ظ http://shekarabad.blogfa.com

شاد باشید وسلامت

شازده و بانو یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:08 ق.ظ http://harire-khyal.blogfa.com

گلم من رمزم و به هم لینکی هام میدم..لینک کنیم؟؟؟؟

[ بدون نام ] یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:28 ق.ظ

خریدات مبارکت باشه عزیزم
کاش همسری منم یه کم ازاین کارابلدبود
بچم اصلااستعدادسورپرایزکردن نداره
همیشه شادباشی آبجی گلم

یاسی یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:30 ق.ظ http://rozhayeyasi.blogsky.com

اون کامنت بی اسم من بودم

hamkhone یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:31 ب.ظ http://hamkhone.blogsky.com/

salam duste khubaam
chetori?
delam vasat tang shodeeeeeee
kojai?
chera nemiai pisham

سودا چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:40 ق.ظ

عزیزمیییییییییییی
این چن وقت چندین بار اومدم بهت سر زدم
خوبی؟از کارو بار چه خبر؟

الهام چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ب.ظ http://myaround.blogfa.com

ای جونم رها جون حسابی خوش میگذرونین با آقا نوید دیگهراستی اگه عکس از خودت گذاشتی خفرم کنی ها خیلی دوست دارم ببینمت.بووووس

تربچه پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:00 ب.ظ http://torobcham.blogfa.com

سلام رهاااااااااااااایی
مبارکت باشه همه کادوهات
میگم چرا شعر شووری رو نذاشتی
زودی بیا بقیه خاطرات رو بنویس

شادی شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ب.ظ http://wordsofshadi.blogsky.com

رها جونم
خیلی خیلی منتظرم که آپ کنی.یه آپ کوچولوت ما رو یه عالمه خوشحال می کنه

شازده و بانو شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:43 ب.ظ http://harire-khyal.blogfa.com

لینک شدی عزیزم..به جمع دوستان من خوش اومدی

کلبه ی تنهایی من چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:57 ق.ظ http://kolbeyetanhaiyeman.blogsky.com

اوووووو
پس شما هم عقد هستید !!!!
به هرحال مبارک باشه

ارام (ویونا ) یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:35 ب.ظ

عزیزم زنده باشی و در کنار هم خوشبخت ولی گلم ننوشتی چند سالتونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد