سلام به همه ی دوستای مهربونم....
شماهام مث من برف دوست دارید؟ من روزای برفی بیخودی خوشحالم ولی بعدش که همه جا یخ میزنه رو دوست ندارم.... خدا رو شکر واسه این نعمت قشنگش که امسال ما رو ازش محروم نکرد...
بریم سر ادامه ی ماجراهای من....
-یه روز من خونه تنها بودم و قرار بود نوید بیاد پیشم منم تصمیم گرفتم خودم نهار درست کنم تا شووری کلی ذوق زده بشه واسه همین رفتم تو وبلاگ آشپزها(از همین جا از همه ی دوستان گلم تشکر میکنم دست همه گی درد نکنه که غذاهای خوبی میذارید مخصوصا نگین جون که ایده ی این کار رو داد) خلاصه تصمیم گرفتم سوفله ی سیب زمینی درست کنم که به نظرم اومد راحت باشه خلاصه دست به کار شدم از یه طرف غذا درست میکردم
از یه طرف خونه رو مرتب میکردم
و از یه طرفم به خودم میرسیدم
که دیگه همه چی خوب باشه وقتی نوید اومد کلی ذوق کرد و خوشحال شد.... موقع نهار من فهمیدم که غذام خراب شده ولی به روی خودم نیاوردم
..طفلی نوید با زحمت دو تا لقمه خورد....(نمیدونم چرا خوب نشده بود خب البته من آشپزی بلد نیستم ولی حدس میزنم اگه سیب زمینیش و سرخ کنیم خوشمزه تر میشه... قطعا غذای خوشمزه ایه ولی خب آدم باید آشپزی کرده باشه تا بدونه هرچی و چقد بریزه
)منم دیگه کلی نویدی و اذیت کردم و می گفتم دیگه از این به بعد میخوام برات انواع و اقسام سوفله ها رو بپزم سوفله بادمجون سوفله کدو و.... هی بهش میگفتم واسه اثبات عشقت به من باید یه لقمه دیگه بخوری و نوید التماس میکرد که کار دیگه ای بکنه و یه لقمه دیگه نخوره خلاصه کلی خندیدیم
... دیگه اون شب نوید گفت نمیخواد شام چیزی درست کنی میریم بیرون....
-نویدی مریض شده بود مامانم براش سوپ درست کرد که ببرم براش خونش طفلی تنهاست دیگه خودش حوصلش نمیگرفت چیزی درست کنه من سوپ و براش بردم و کلی عشقولی شدم باهم... نمیدونم چرا اینقدر جلوی بابام سختمه که بگم میخوام برم خونه نوید نیست تنهاست خیلی سختمه واسه همینم خیلی کم میرم اونجا...
-یه شب مامان بابای نوید اومده بودن خونه ی نوید مامانمم همه رو واسه شام دعوت کرده بود این شد که اونا رو هم دعوت کرد خونمون و من و نوید رفتیم دنبالشون و آوردیمشون . خیلی شب شلوغی بود من 4تا خواهرزاده دارم و 2 تا برادرزاده که خییییییلی شیطونن خانواده ی نویدم اصلا بچه تو فامیلشون ندارن. مامان بابای نوید این شکلی شده بودن
....کلی خندم گرفته بود. ولی در کل شب خوبی بود....
-من از کله پاچه متنفر بودم و اصلا لب نمیزدم یه شب نوید منو برد طباخی ! واسم لقمه درست میکرد و منم عین یه بچه ی خوب خوردم تازه فهمیدم که از کله پاچه بدم نمیاد زبون که خوشمزست بقیه جاهاشم بدک نیست.....
-همون شب که رفته بودیم کله پاچه بخوریم نوید یه تیکه رو دنده عقب گرفت که خیلی آروم خورد به یه پراید !من تا دیدم رانندش زنه گفتم نوید خدا به دادمون برسه...( آخه بعضی از خانما چون خسارت و تشخیص نمیدن فک میکنن خیلی اتفاق مهمی افتاده مث مورد ما)آقا یه مادر دختر بودن که کلی شلوغ کرده بودن.. من از ماشین پیاده نشدم و نوید رفت که ببینه چی شده و به دختر گفت من مقصرم! اونقدر ضربه آروم بود که معلوم بود چیزی نشده من دیدم خیییلی طولانی شد ونوید نیومد از ماشین پیاده شدم و دیدم ای بابا اینا اصلا حرف نمیفهمن هی نوید به اینا میگه بابا ماشینتون چیزی نشده که من بخوام بیممو بدم بیاید بریم اینجا به یه صافکار نشون بدیم هر چی خرج داشت من پرداخت میکنم همین الان ( آخه خرجش در حده یه پولیش زدن بود که نهایت 5000تومن میشد) ولی این مادر و دختر یه سره داشتن غر میزدن!
من خیلی حرصم دراومد دست نوید و گرفتم و گفتم بیاید بریم همون کاری که گفتی و انجام بدیم دیگه چرا معطل میکنید پس؟! مادر و دختره که انگار منتظر یه جرقه بودن و نوید باهاشون ملایم حرف میزد یهو پریدن به من وسط خیابون شروع کردن جیغ جیغ کردن...
من این شکلی شدم اولش
....دختره میگفت :من و اینجوری نبینا من خیلی کولی ام!!!(انگار افتخار داره)
منم گفتم : معلومه ازت! احترام خودتون و نگه دارید... کلی بحثمون شد !
نوید طفلی نمیدونست چیکار کنه! من و سوار ماشین میکرد و به خانمه میگفت خانمه من اصلا با شما حرف نزد که شما دخالت کردین خلاصه فیلمی شده بود وسط خیابون!
نوید اومد سوار ماشین شد که بریم تا یه صافکاری تا اونجاهم هی قربون صدقه ی من میرفت که اعصاب خودتو خورد نکن مهم نیست!
وقتی رسیدیم اونا خودشون خجالت کشیدن ماشین و به صافکار نشون بدن!
نویدم شمارشو بهشون داد و گفت اگه ماشین بیشتر از 5000تومن خرج داشت بهم زنگ بزنید! اونا هم گفته بودن خانمتون شلوغ کرد وگرنه ما اصلا نمیخواستیم بیایم پیش صافکار!!!!!!!!! آخه من که اصلا با اونا حرفم نزده بودم که!!!
بعدا نوشت: امروز شهادت امام رضاست. من خیلی امام رضا رو دوست داررم واسه تک تک مشکلات این رابطه از امام رضا کمک خواستم که همیشه حاجتمو داده... ۸.۸.۸۸ هم که محال از خاطر من و نوید بره روز خواستگاری که بر خلاف تصورمون همه چیز به خوبی و خوشی برگزار شد... عاشقتم امام رضا...
واقعا هم کولی بودن!
به امید خدا بچه ی تو و امید. تا خونواده ی همسریت از این جمع های پربچه اینقدر تعجب نکنن! جالبه دقیقا ما هم همین وضع رو داریم. خونواده ی من به شدت شلوغ و پربچه ان. یه مهمونی برای درجه یک هامون حدودا ۷۰نفر میشن! کلی هم بچه داریم که کلا هم دو گروهند. دخترا میرن یه ور و پسرا یه ور(البته کوچولوها) همشم با هم دعوا میکنن!!!! اونوقت خونواده ی رامین اینا همش دو تا بچه ی کوچولو دارن که اونا هم با هم خواهر و برادرن و خیلی آرومند!
مرسی عزیزم.... ماشالا خدا زیادتون کنه....
دختر خوب تو که اینقده زحمت کشیدی یه غذایی میذاشتی که بلد باشی خب!

با اینجور آدما نباید زیاد کل کل کرد!! الکی دور بر میدارن!!!
به قول تو دختره چه افتخاری میکرده که کولیه!!!!!!
آره واقعا داشت منو میکشت...
سلام من اولین باره میام وبلاگتون خیلی جالب بود عزیز دلم زیاد واسه این بی شرما خودتو ناراحت نکن منو اون روز یکی از همینا داشت مینداخت زیر مترو مردم اعصاب روان ندارن دیگه بقول عخشه من بعداً انقد بهش میخندییییییییییین به منم سر بزن گلم
مرسی عزیزم...
آره واقعا...
با کمال میل لینکت کردم دوس جوووونم
منم لینکت میکنم....
سلام مرسی اومدی به وبلاگم امدوارم این رفت امدها ادامه داشته باشه خیلی خوبه همسرت خونه مجردی دارها نه
خوب که هست اگه من برم....
با اجازه من همه بلاگتونو خوندم دوستیتون مثل منو حامد بود با این تفاوت که ما تو یه دانشگاه نبودیم و اون اولا به من میگفت خاله مهسا
ینی میشه یروز منو حامدم ازدواج کنیم؟؟؟؟؟؟؟
ببخشید شما متولد چه سالی هستیییییید؟
چرا نمیشه عزیزم...
من متولد۱۳۶۷ ام!
عزیزم خوشحال میشم منو لینک کنی و ممنونم بهم سر زدی
خواهش میکنم عزیزم... با افتخار لینکت میکنم...
سلام رهایی بالاخره اومدی ههههههه مثل خونواده ما منم ۳تا خواهرزاده دارم ویکی برادرزاده کلا وقتی باهمیم شلوغ هستیم. خوب بالاخره اونم خانومه با دخترش پشیمون شدند وگرنه چی میشد
خدا حفظشون کنه...
وای منم حرصم گرفت ازشون

عزیزم ایشالا امام رضا تو همه ی مراحل زندگیت کمکت کنه
من که عاشقشم
سلام. خیلی بی تکلف می نویسید. آفرین.
جالب تعریف می کنید.
مرسی...
سلام خانوم گل خوبی کجایی چقدر دیر به دیر می ایی؟
دیر میام ولی در صحنه حضور دارم....
سلام من اولین باره میام وبلاگت.خوندم وبرات آرزوی خوشبختی بیشتر وبیشتر در کنار آقا نوید دارم.خوشحال میشم بهم سر بزنی
مرسی عزیزم.... حتما بهت سر میزنم....
چه دعوای دیدنی شده حالا تو چرا اومدی وسط که اینطوری بشه؟
ما هم اصلا بچه نداریم برخلاف خانواده همسرم هر چند ما که می ریم اونجا خواهرام مثل بچه ها می شن و با دخترک بازی می کنن و شلوغتر از یه خانواده پر از بچه می شن
بابا من رفتم با شووری بحرفم اونا به من گیر دادن.....
سلام دوستم...
خیلی باحال بود...از این بخش آشپزیت هم کلی خنده ام گرفت..حالا اگه خواستی و اهل آشپزی هستی یه سایت هست دستوراش عالیه و غذاهاش خوشمزه و خوب...البته من کیکو دسرو ... رو بیشتر میپسندم..منم مثل خودتون بلد نیستم چیزی درست کنم ولی بستگی به دستور داره اگه دستور درست باشه آدم راحت آشپزی میکنه...امیدوارم همیشه شادو خوشبخت باشی و زیر سایه ی خدا بهترین زندگی رو در کنار همسریت داشته باشی
خیلی قشنگ تعریف کردی یه لحظه صحنه دعوای شما و اون خانوما با این شکلکایی که گذاشتی جلوی چشام اومد کلی خندیدم
مرسی عزیزم از لطفت حتما آدرس سایت بده که واسه شووری یه چیز درست کنم گناه داره طفلی!
خوشحالم که همه چی برات خوب پیش میره و خوش میگذره!
فقط بی زحمت یه کم تمرین آشپزی کن!!!
مرسی عزیزم....
رو چشمم....
سلام عزیزم مممنونم بهم سر زدی منم لینکت میکنم
خواهش میکنم گلم....
همشو خوندم
مرسی که سر زدی....
الهی قربونت برم چرا سوفلت خراب شد خوب
باید یه مدت برم تو کار آشپزی تا درست یاد بگیرم....
بسی بسیار ما را شرمنده نمودین
خواهش میکنم....
پس کهجاهی دوستـــــــی؟؟؟؟؟؟؟
میام دوستی...
چه خاطرات قشنگی.
کلی لبخند زدم. خصوصا واسه عشقولیتون
مرسی عزیزم... چه خوب که اومدی دوباره....
سلام دوست عزیز وبلاگ جالب و متنوعی داری . به ما هم سر بزن و نظر بده . منتظرتیییییییییییییییییم







مرسی... رو چشمم...
منم عجییییب عاشق وبلاگت شدم
راستی هفته ی پیش سوفله ی سیب زمینی درست کردم
مال منم بد شد
حق باشماست
سیب زمینیا باید سرخ بشه
البته پنیر زیاد بزن که مثل لازانیا کس بیاد
موفق باشی
مرسی عزیزم...
باهات موافقم...
وای خاکه عالم
ببخشید
اشتباه تایپی بود
منظورم این بود که کش بیاد
الهی قربونتبرم عروس مهربون اکشالی نداره پیش میاد....
سلااااااااااااام رهایی
ولنتاین مباااارک
امیدوارم همه ی روزهات پر از عشق باشه
مرسی عزیزم.. همینطور روزای تو خانمی...
آره دیگه.توخابگاهم.ماسنندجبودیم.الان داریم میایم پردیسان..همون عینهلی زینعلی رفتیم..روزای قشنگی بود
سلام رها جون.مشالا کلی داستان برات پیش اومده ها :)) در مورد آشپزی هم میتونی از نت کلی غذا دانلود کنی خیلی به آشپزیت کمک میکنه.