سلام خانما و آقایان محترم! بله من بالاخره قدم رنجه کرده و تشریف آوردم نمیدونم چرا اصلا حس اومدن نبود!
عیداتون مبارک البته با تاخیر عیدیا هم مبارک!!! من که هیچی عیدی نگرفتم
تعجب نکنید خانواده ی همسری منو پیچوندن
و ما که عیدی دادن به عروسی که تو دوران عقده رو بسیار مهم میدونیم بسیار جلوی خانوادمون ضایع شدیم!
پارسال عید قربان بله بورون ما بود یعنی من و نوید رسما مال هم شدیم!
ما تصمیم گرفتیم با خواهریمینا شام بریم بیرون و از این برنامه ها که خراب شد به دلایلی و بسیییییییار روز بدی بود!
بیخیال! روز عید هم خودمون زنگ زدیم به خانواده ی شووری و عیدو تبریک گفتیمو عرض ادب کردیم.
شبم نامزدی دعوت داشتیم که رفتیم ,عروس و برده بودن همون آرایشگاهی که من واسه نامزدیم رفته بودم ولی انصافا منو خیییییلی بهتر درست کرده بود!
امسال عید غدیر جالبی داشتیم ما تا حالا تو فامیل سید نداشتیم که بهش سر بزنیم ولی شووریه من سیده! از روز قبل رفتیم خونه ی مادر شووری از صب عید یه سره براشون مهمون میومد خیییییلی خوش گذشت البته خسته هم شدیم ولی من شلوغی رودوست دارم.
پدر شووری دبیر ورزشه از مدرسه همکارا و بچه ها اومدن اونجا واسه تبریک عیدخیلی صحنه ی جالبی بود یه عالمه بچه مدرسه ای!
تازه یه سرودم خوندن و کلی ما کیف کردیم!
صبح عیدم راه افتادیم سمت خونه ی ما بالاخره خونه ی نویدو تحویل دادن البته من هنوز نرفتم خونشو ببینم! بنابراین مامان باباشم باهامون اومدن تا برن خونه رو بچینن کلی وسایل آوردیم کلی هم باید بخرن! در هر صورت خدا رو شکر که بالاخره خونه رو تحویل دادن!
خواهر شوهری از کیش برام یه بلوز سوغاتی آورده دستش درد نکنه مادر شوهریم یه بلوز بهم داد! پدر شوهریم 10 تومن به عنوان تبرک!
خدا میدونه که عیدی و این چیزا اصلا برام اهمیتی نداره و همین که خانواده ی شووری خوبن برام کافیه فقط جلوی خانوادم خجالت میکشم مخصوصا که من 3تا خواهر دارم که همه ازدواج کردن و همیشه بهترین عیدی ها رو براشون می آوردن دیگه چه میشه کرد!
روز عید غدیر عکسای نامزدیمو برده بودم خونه ی مادر شووری که همه ی فامیلاشون دیدن و خییییییییلی خوششون اومد و یه سره تعریف میکردن. مادر شووری و خواهر شووریم یه سره وان یکاد میخوندن به من فوت میکردن میگفتن عروسمون چشم نخوره!
و من کلی میذوقیدم!
آخی من بعضی وقتا دلم میخواد لپ پدر شوهریو بکشم اینقد که دوسش دارم خیییییییییییلی عسله به نظر من که جاش وسطه بهشته اینقده که آدم خوبیه! تو خونه که یه سره کار میکنه تا این حد که هر چی از مادر شوهری میپرسم میگه من نمیدونم از باباجون بپرس! اونقد دوسش دارم که هی به نوید میگم کاشکی من زن بابات بودم!
الان دیگه نوید به باباش حسادت میکنه و رقیب عشقیه نوید باباشه!
عجب خوش شانسی بوده این مادر شوهر من که مرد به این باحالی و خوش اخلاقی تور کرده!
چشمش نکنم یه موقه! تازه مادر شوهری 5 سال از پدر شوهری بزرگتره! خواهر شوهریم 1سال و نیم از شوهرش بزرگتره فقط من تو خانوادشون از شوهری کوچیکترم!( البته فقط 3 ماه)
یه بار پدر شوهری بوتای منو واکس زده بود! من خیلی شرمنده شدم
و البته بازم عاشق!
خلاصه که مادر شوهری نمیدونه که رقیب داره اونم چه رقیبی عروسش!!!!!
جمعه مامانم پسرخالمو پاگشا کرده بود تقریبا براشون عروسی گرفته بود البته من و خاهرانم بسیاری از خرجایی که مامانم در نظر گرفته بودو حذف کردیم! والا چه معنی داره کلا!!!!کلا که این چند روزه من بسیار کار کرده ام!
پی نوشت: 2 روزیه با نوید خییییلی سر سنگین رفتار میکنم! ازش یکم دلگیرم!
فعلا قصد ندارم برم خونشو ببینم! ولی پیشی کوچولو بدون خیییلی دوست دارم! حتی وقتی خیییلی سرد باهات برخورد میکنم!
ولی بدون حقته!
الهی بگردم که هی بهم میگه چرا اینقد سرد شدی!؟ خب دیگه تا دوباره پسر خوبی نشی همینه که هست!
بعدا نوشت: من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری پی شبنم نمیگردم!!!
این شعرو واسه نوید smsکردم سریع زنگ زد که تو رو خدا چی شده و ... بعد پاشد اومد خونمون کلی مسخره بازی درآورد که دیگه من نتونستم به قیافه گرفتنم ادامه بدمو زدم زیر خنده! هی بهم میگه این شعرا مال رو دیوارای زندانه!
کلی هم ادا در آورد! از اینکه این مدلی فضا رو یکم به نفع خودش عوض کرد خوشم اومد ولی همچنان قیافه خواهیم گرفت!!!
چقدر خوب میفهمم اینکه گفتی عیدی برات مهم نیست اما جلو سه تا خواهرات که ازدواج کردن...
منم اینقدر از دست این عیدی ها حرص خوردم که نگو! البته برا من بالاخره هم عیدیم از خواهرم بهتر در می اومد اما کلا قبل و بعدش کلی سرش بین فامیل خودم و بخصوص خواهرم حرف بود و همیشه بیشترین غصه رو از این ناحیه خوردم
عزیزم اینقدر برای همسرت قیافه نگیر! مامانم اینو میگه! بهم میگه اینقدر برا رامین ناز نکن چون کم کم این قهر کردن ها و سرسنگین شدن ها رو براش طبیعی میکنی. نمیدونم والا که مامانم درست میگه یا نه!
فقط به این فک میکنم که بالاخره این چیزا تموم میشه . مگه نه؟!
نظر لطف شماست خانمی.
بابا بنده خدا نوید چه می کشه از دست تو
دختر کم براش قیافه بگیر اخه

عیدی هات هم مبارکت باشه
خداروشکر هم شوهر خوبی داری هم خونوادش خوبن ماشاالله
چشم نخوری عزیزم دعا کن یه شوهر خوبم گیر من بیاد
ایشالا که یه شووریه خوب گیر پریسا خانم خوشمل ما بیاد!
salam duste khubam,khoshal shodam didam up kardin pagetuno.
vase chi ghiafe,ziadiam injur nabashin.
ey baba
ishala hame chi khub pish mire.
مرسی عزیزم.
اشکال نداره گاهی لازمه اما زیاد طولانیش نکن چون نتیجه اش برعکس میشه !
مرسی از راهنماییت.
ای ول خوش به حالت عروس خانومی خوشگل که پدرشوهرت اینقد دوست داره و دوسش داری
بابا اینهمه که بهت خوش گذشته دیگه واسه چی قیافه؟؟؟
بابا سرسنگین ..............
رها خیلی بامزه تعریف میکنی
از نوشته هات خوشم میاد
خداروشکر کن واسه این نعمتاییکه بهت داده ایشاللا که همیشه خوش باشین هم اونا برا تو دوستداشتنی باشن هم تو عروس خوبی واسه اونا باشی
این قدرم این داداش نوید مارو اذیت نکن ابجی جونم
مرسی عزیزم.
چشم آبجی خانمی.
وای عزیزم چقدر زندگی شما شبیه ماست
من و علی کوچولو هم توی دوران عقد هستیم
توی دانشگاه آشنا شدیم
علی کوچولو آموزشیش تموم شده و تو شهر خودمون سربازه.
از این ماجراها هم واسه ما خیلی پیش میاد.به سختی بهم رسیدیم اما واسه موندن کنار هم تلاش میکنیم و شهریور ۹۰عروسی میکنیم انشاالله
امیدوارم زود زودشما هم برید سر خونه زندگیتون
چه جالب خانمی بهت حتما سر میزنم.
سلام. وب خیلییییییی قشنگی داری . می خوام از این به بعد باهات دوست شم. اجازه هست ؟؟؟
بهت سر میزنم خوشحال میشم بهم سر بزنی
مرسی عزیزم منم بهت سر میزنم.
خوش باشی عزیزم .
مرسی گلم.
با درود بر دوست عزیز
شب زندان با نوشته ی " شبی با یک ف.ا.ح.ش.ه" به روز شد.
منتظر حضور گرم و سبزت
از تاخیر طولانی مدت شرمنده ام
http://shabzendan.blogfa.com
http://shabzendan.blogsky.com
سلام جیگری.مرسی که حاله معدمو پرسیده بودی.ببخشید دیر شد ولی لینک شدی.
قربونت خانومی.
khoone jadid mobarakeeeeeeeeeee
مبارک آقا نوید مال من که نیست!!!!
خوش به حال مادر شوهرت والا...غصه نخور عزیزم من ۳ ساله عروس یه خانواده م که توی هیچ عیدی عیدی نگرفتم تازه اونا کلی هم طلبکارن که پسرمون رو کارمند کردیم دادیم دست شما....قدر خانواده شوهرت رو بدون و ان یکاد می خونن برات؟من که وقتی یه لباس نو یا یه چیز جدید می خورم می رم اونجا برگشتنی پس می افتم...شوهرم که هیچ وقت مشکلای خانواده ش رو قبول نداره هم فهمید برام چشم زخم گرفت...کمتر ناز کن برای همچین پسری
عجب بابا!
الهی بگردم. مرسی گلم که بهم سر میزنی.
کجایییییییییییییی پس خانومی ............
همین دور و برا! میام حالا...
انقدر نویدی اذیت نکن شیطون خانوم. بهش بگو واسه چی ازش ناراحتی ولی زیاد قیافه نگیر. خوب نیست. حیفه رابطه به این قشنگی نیست؟؟؟
مرسی از راهنماییت عزیزم حق باتوا!
خیلی جالب بود.وای چقدر از پدر شوهرت تعریف کردی؟؟!!
حتما همون طوریه که خودت تعریف کردی.به هر حال خوشبحالت.این کل کل های بین تو و نویدم خیلی جالبه.همون هایی که آخر نوشتی.ببخشید من دیر به دیر سر می زنم.هی می خوام مثل اوایل ذوق شوق داشته باشم ولی نمیشه.می خوام وبم رو جمع کنم و بعدا خبرشو می دم.داستان های تو نوید رو دنبال می کنم.خیلی جالبه.امید وارم خوشبخت همین طور که هستین بمونین.
اوا آخه چرا! نبینم ناراحت باشی الان منم حالم خوب نیست ولی میدونم همه چی دوباره درست میشه تو هم امیدتبه خدا باشه! حتما میخای بری خدمت استرس داری؟
مرسی ایشالا تو هم خوش باشی. مارو فراموش نکن.
سلام عروس خانوم خوشگل
خیلی باحال می نویسی
منم تازه عروسم
به وبلاگ من هم یک سر بزن خوشحال میشم
مرسی.
رو چشم.
سلام عزیزمک قراره برم دانشگاه
ببخش عزیزم یکی دیگه می خواستم حذف کنم اشتباهی شما حذف شده بودی بازم معذرت.الان اضافه شدی
خواهش میکنم گلم.
کجایی بابا تو
.دلم برات تنگ شده بود خیلی
مرسی الی جون پر مشغله میام خانمی.
این رها خانوم ما باز کم کار شده
پانته آ جونم نمیدونم چرا حس نوشتنم نمیاد!!!
خانواده ی شوهر منم توی دوران عقد هیچ گونه هدیه ای به من ندادند!!!!
تازه شوهرم هم از مادر گرامیشان دفاع می کند که: "ما رسم نداریم!!!"
سلام و خوش بحالت
سلام..... چرا گلم؟!!!